جین یونگ💙
چشمام رو باز کردم هوا گرگ و میش بود چشمام رو دوباره بستم اما خوابم نمیبرد دست بردم و گوشیم رو برداشتم و ساعت رو چک کردم ساعت ۶ صبح بود توی جام نشستم خمیازه ایی کشیدم و از پنجره به بیرون نگاه کردم یه نفر بیرون بود
از جام بلند شدم و با دقت بیشتری خیره شدم
اون مارکه
پتوشو دورش پیچیده بود و رو به دریا نشسته بود اهی کشیدم تاکی میخواد بهم عذاب وجدان بده؟
دوباره روی تختم نشستم و بهش خیره شدم نمیدونم چقدر نگاش کردم فقط میدونم هوا روشن شده بود و افتاب همه جارو نورانی کرده بود و مارک حتی یه سانتم تکون نخورده بود
چی اینقد ناراحتش کرده؟من قبلا برخورد های بدتر از این هم باهاش داشتم لعنت من حتی بهش تجاوز کردم ولی اینقد ناراحت ندیده بودمش نکنه وقتی رفته بیرون کسی اذیتش کرده؟ با فکر بهش خونم به جوش اومد با عصبانیت از جام بلند شدم اصلا به درک
باید به خودم بیام بذار هرکاری میخواد بکنه اصلا بره خودشو تو دریا غرق کنه حوله ام رو برداشتم تا یه دوش بگیرم و وارد حموم شدم
مارک❤
به دریا خیره شده بودم از دیشب اینجام و فکر میکنم به خودم به جین یونگ به عشقم ولی به هیچ جوابی نمیرسم من شکسته ام داغونم دیگه نمیتونم تظاهر کنم که خوبم این از توانم خارجه
اشکی که تاروی لبام غلتیده بود رو پاک کردم چرا زندگی من اینجوریه؟ ینی هیچ وقت قرار نیست حالم خوب باشه؟ ینی قراره برای همیشه توی سرازیری بمونم؟
سرمو بالا پایین کردم حالا فهمیدم من به دنیا اومدم که تنها باشم من لایق عشق نیستم من لایق هیچی نیستم
با حس حضور کسی نیم نگاهی به کنارم انداختم و با دیدن اقای پارک سریع اشکام رو پاک کردم خواستم بلند شم که دستشو روی شونه ام گذاشت
_راحت باش
و دوباره نشستم و اونم کنارم نشست به دریا خیره شد
_گشنت نیست؟ وقت ناهاره از دیشب چیزی نخوردی
_نه ممنون میل ندارم
چند ثانیه بینمون سکوت شد و دوباره اقای پارک سکوت رو شکست
_اها راستی ممنون بابت کادوی کریسمس ات عاشقش شدم ببخشید من نمیدونستم تو میای وگرنه حتما برات یه چیزی میگرفتم
لبخند مصنوعی زدم
_اشکالی نداره خوشحالم خوشتون اومده
دوباره سکوت معذب کننده ایی بینمون رو گرفت و فقط صدای امواج شنیده میشد
_خب پس تو از پسرم خوشت میاد؟
میدونستم قراره به اینجا بکشه میدونستم قراره سرزنش بشم سرم رو پایین انداختم

YOU ARE READING
worship
Romance👬 کاپل: جینمارک 🌻 ژانر: رمنس.درام.اسمات ################# با ذوق و کنجکاوی خودشو کنار جین یونگ رسوند میتونست ببینه که چقدر خسته اس اما بازم فوق العاده به نظر میرسید _ممنونم که قبول کردی یه مدت پیشت بمونم _مطمئن باش اگه دست من بود هیچ وقت همچین...