مارک💙
چشمام رو اروم باز کردم به اطرافم نگاه کردم هنوز روی کاناپه بودم با این تفاوت که پتویی روم کشیده شده بود و مثل دفعه ی قبل هیچ اثری از جین یونگ نبود
به یاد اتفاقات دیشب افتادم و لبخندی زدم به دورو برم نگاه کردم تا گوشی ام رو پیدا کنم ولی گوشیم این اطراف نبود به ساعت روی دیوار نگاه کردم ساعت 8 صبح بود
جین که هنوز نرفته سر کار پس کجاست؟
پتو رو دورم پیچیدم و سمت اتاقش رفتم درو باز کردم کسی توی اتاق نبود ولی صدای اب رو از تو حموم میشنیدم پس تو حمومه
وارد اتاق شدم و روی تختش نشستم لبخندی زدم اون هنوزم بدجنسه چی میشد منو میاورد روی تختش و میذاشت صبح تو بغل خودش بیدار میشدم؟
با صدای پیام گوشی اش که روی پاتختی بود به خودم اومدم کنجکاو شدم به اسم کسی که پیام فرستاده بود نگاه کردم اخمام توی هم رفت
لیزا؟
گوشی رو برداشتم و به پیام نگاه کردم
'سلام اوپا ساعت ۱۱ تو هتل شاین منتظرتم منتظرم نذار خیلی دلم برات تنگ شده'
_داری چیکار میکنی؟
با صدای عصبانی اش از جا پریدم منم با عصبانیت از جام بلند شدم و سمتش رفتم و گوشی رو سمتش گرفتم
_این کیه؟ینی چی؟
با خشونت گوشی رو از دستم گرفت
_به تو هیچ ربطی نداره چی باعث شده به خودت اجازه بدی گوشی منو چک کنی
_خیلیم ربط داره خودت دیشب گفتی من مال تو ام تو هم مال منی حق نداری با کس دیگه ایی رابطه داشته باشی
داد زدم که بازوم رو گرفت و به دیوار پشت سرم چسبوند نیشخند عصبی زد
_اولا توی خونه ی من داد نزن دوما چی باعث شده همچین فکری بکنی با خودت چی فکر کردی؟فکر کردی چون دوبار باهات خوابیدم دوست پسرتم؟اشتباه نکن تو هیچ ارزشی برام نداری پس با هرکس دیگه ایی که بخوام میخوابم فهمیدی؟
صدای شکستن قلبم رو شنیدم اشک توی چشمام جمع شد و بغض داشت خفم میکرد اون فقط به چشم یه هرزه بهم نگاه میکنه اون اصلا دوسم نداره عصبانی بودم اون نمیتونه هر وقت خواست باهام بخوابه و بعد عین یه دستمال کاغذی بندازتم دور انگشت اشاره ام رو به نشونه ی تهدید سمتش گرفتم
_قسم میخورم پارک جین یونگ اگه امشب تا قبل از ساعت 10 خونه نباشی بیرون میرم و با اولین مردی که ببینم میخوابم
بازوم که هنوز تو دستش بود رو فشار داد حس میکردم استخونم داره ترک برمیداره ولی کوتاه نیومدم سرشو بهم نزدیک کرد و از لای دندونای بهم قفل شدش غرید
VOUS LISEZ
worship
Roman d'amour👬 کاپل: جینمارک 🌻 ژانر: رمنس.درام.اسمات ################# با ذوق و کنجکاوی خودشو کنار جین یونگ رسوند میتونست ببینه که چقدر خسته اس اما بازم فوق العاده به نظر میرسید _ممنونم که قبول کردی یه مدت پیشت بمونم _مطمئن باش اگه دست من بود هیچ وقت همچین...