part 30

672 129 28
                                    

مارک ❤

دستاشو دورم حلقه کرد و صدام زد ولی جوابی ندادم چشمام رو بستم اشکای بیشتری از چشمام پایین ریخت لب پایینم رو گاز گرفته بودم تا با صدای بلند گریه نکنم

چونه اش رو روی شونه ام گذاشت و بیشتر منو به خودش چسبوند

_معذرت میخوام عشق من نباید سرت داد میزدم یا اون حرفا رو بهت میزدم فقط برای یه لحظه کنترلم رو از دست دادم خودت میدونی چقد روی قضیه ی مامانم حساسم من که کل ماجرا رو بهت گفتم

با دیدن سکوتم لباشو روی گردنم گذاشت و چنتا بوسه زد و به حرف زدنش ادامه داد

_گریه نکن دیگه زندگیم غلط کردم نمیخواستم بهت اسیب بزنم اخرین چیزی که میخوام اینکه که تو گریه کنی خواهش میکنم اینجوری شکنجه ام نده

بینی ام رو بالا کشیدم

_چرا شکنجه؟من که برات هیچکی نیستم برات هیچ ارزشی ندارم

_اخه قربونت برم مگه میشه تو برام مهم نباشی؟تو جونمی تو زندگیمی تو نفسمی الکی که با این صفات صدات نمیکنم تو باارزش ترین ادم زندگیمی بدون تو حتی نمیتونم نفس بکشم

قلبم تند تند میزد اما چیزی نگفتم میخواستم ادامه بده این جملات عاشقانه چیزایی نبودن که جین یونگ هر روز بگه

_باهام حرف نمیزنی بیبی؟اینجوری میخوای تنبیه ام کنی؟ نکنه بخوای دوباره ترکم کنی؟

با جمله ی اخرش سفت تر بغلم کرد با حرفش قلبم فشرده شد فوری توی بغلش چرخیدم و بغلش کردم

_هیچ وقت هیچ وقت ولت نمیکنم فکر کردی خودم توانشو دارم؟ مگه اینکه قولی که بهم دادی رو بشکنی اون وقت میفهمم دیگه منو نمیخوای

دستشو روی موهام کشید و نوازشم کرد

_من جونم به تو بستس اخه بانی مگه میشه تورو نخوام

توی بغلش لبخندی زدم یکم عقب اومدم و به صورتش نگاه کردم

_معذرت میخوام جین حق با توه منم یکم زیاده روی کردم خودم میدونستم چقد روی این موضوع حساسی نباید مجبورت میکردم

لبخند زد و صورتم رو با دستاش قاب گرفت

_راستش تصمیم گرفتم باهات بیام

چشمام گشاد و دهنم از تعجب باز موند انتظار این یکی رو نداشتم حتی وقتی داشتم این موضوع رو مطرح میکردم میدونستم غیر ممکنه که جین قبول کنه

_جدی؟

انگشت اشاره اش رو زیر چونم گذاشت و انگشت شصتش رو روی لب پایینم کشید

_اوهوم من حاضرم‌برای خوشحال کردنت هر کاری بکنم

سرشو جلو تر اورد و لبام رو سطحی بوسید

worship Onde histórias criam vida. Descubra agora