part 34

813 122 86
                                    

مارک 💟

_چرا جین نمیاد پیش ما؟

مادرم با لحن ناراحتی گفت و باعث شد اهی بکشم از صبح که جین بیدار شده بود فقط برای نهار خوردن پایین اومده و بعدش برگشته بود توی اتاقمون رو به مادرم کردم

_اوما جین یونگ زیاد معاشرتی نیست بیشتر اوقات ترجیح میده تنها باشه اینکه از اتاق نمیاد بیرون به این معنی نیست که شما رو دوست نداره یا داره بهتون بی احترامی میکنه خودت از بچگی میشناسیش همون موقع هم که اینجا بود زیاد توی جمع دیده نمیشد و بیشتر اوقات تنهایی کتاب میخوند

_درسته اون همیشه بچه ی ارومی بود

لبخندی زدم از جام بلند شدم و کنار مادرم نشستم و دستشو گرفتم

_پس ازش ناراحت نشو باشه؟

_ناراحت نیستم فقط مارک تو مطمئنی همچین ادمی رو دوست داری؟شما خیلی فرق دارین تو سرزنده و شیطونی اون اروم و جدی مطمئنی میتونین با هم کنار بیایین؟

_معلومه که مطمئنم اوما من دیوونه وار عاشقشم و جین یونگ اونقدرام که فکر میکنی جدی نیست

_خیلیم جدیه  تازه خیلی سنگدل هم به نظر میرسه اصلا مطمئنی اون عاشقته؟

خندیدم

_کاش فقط اونجوری که من شناختمش شما هم میشناختینش اون اصلا سنگدل نیست اوما جین یونگ خیلی باهام مهربون و با ملاحظه است حتی بعضی اوقات باهم شوخی میکنه اون خیلی رفتارش باهام خوبه و اره مطمئنم که عاشقمه بارها بهم اینو ثابت کرده

سرشو تکون داد بهم لبخندی زد

_اگه اونقد با پسرم خوبه پس منم دوسش دارم

_ممنون اوما

گونه اش رو بوسیدم

_خیله خب پاشو برو باید برای مراسم اماده بشید یه ساعت دیگه باید بریم

سرم رو تکون دادم و از جام بلند شدم و سمت اتاق خودم رفتم در رو باز کردم جین روی تخت نشسته بود و به یه چیزی توی لپ تاپش نگاه میکرد

با صدای در سرشو بلند کرد و با دیدنم لبخندی زد

_حالا بهتره بانی؟

سمتش رفتم و روی تخت کنارش نشستم بازوشو بغل کردم و سرمو روی شونه اش گذاشتم

_اوهوم داری چیکار میکنی؟

_دارم ایمیل هامو چک میکنم

_میشه بزاریش برای بعد باید برای مراسم اماده شیم

چیزی نگفت سرمو چرخوندم و چونه ام رو روی شونه اش گذاشتم و بهش خیره شدم

_اگه دلت نمیخواد میتونیم نریم جین هیچ اصراری نیست عزیزم

worship حيث تعيش القصص. اكتشف الآن