worship

part 21

جین یونگ❤

امروز شنبه اس و تعطیله دو روزه که مارک خونه نیست و اعصابم بهم ریخته ازش هیچ خبری ندارم نه اون به من زنگ میزنه و نه من به اون

نمیدونم چرا ولی حتی انگیزه ندارم برگردم خونه وقتی میدونم کسی منتظرم نیست حس خیلی بدی دارم تلوزیون روشنه اما هیچ توجه ایی بهش ندارم

نمیفهمم چرا بهم زنگ نمیزنه منظورم اینکه هیچ کس از من انتظار نداره زنگ بزنم ولی مارک؟اون همیشه کوتاه میاد

موهام رو بهم ریختم نکنه دلم براش تنگ شده؟ با وحشت از جام بلند شدم نه نه نه امکان نداره چرا باید دلم براش تنگ بشه؟من بوسیدمش و هیچ حسی نداشتم

من فقط بهش عادت کردم همین به سمت اتاقم رفتم و لباس پوشیدم نمیتونم بیشتر ازین فضای خونه رو تحمل کنم بعد از لباس پوشیدنم از خونه بیرون زدم سوار ماشینم شدم و خودمو به نزدیک ترین بار رسوندم باید حواسم رو از مارک پرت کنم‌

...............

نوشیدنی که بارمن جلوم گذاشت و برداشتم و سر کشیدم سرم داغ شده بود و کاملا مست بودم به صندلی کناریم نگاه کردم دفعه ی قبلی که اومدم بار مارک اینجا نشسته بود و داشت با انگشتای دستم بازی میکرد چشمام رو چرخوندم و با صدای بلند گفتم

_لعنتی فقط خفه شو

با نشستن یکی روی صندلی کناریم با گیجی سرم رو بالا اوردم و به کسی که اونجا نشسته بود نگاه کردم یه دختر با موهای صورتی بینی کوچیک.چشما و لبای درشت و گونه های برجسته اون خوشگل بود لبخندی بهم زد

_داری با کی حرف میزنی مستر سکسی؟

به پشتی صندلیم تکیه دادم و دستم رو با بی حالی تکون دادم

_فقط با خودم بودم

نخودی خندید و موهاشو پشت گوشش زد

_خب حالا چرا اینقد مست کردی؟

_فقط میخوام یکی رو از ذهنم بیرون کنم

نمیفهمم چرا دارم این چیزا رو به یه غریبه میگم انگار که دست خودم نبود کلمات از دهنم بیرون میپریدن

دختر لبخندی شیطونی زد از جاش بلند شد و روی پام نشست

_اووو شاید من بتونم کمک کنم

نگاه بیحالی بهش انداختم

_چرا میخوای کمک کنی؟

_واو با اینکه مستی چرا اینقد سوال میپرسی نکنه کاراگاهی چیزی هستی؟

با نیشخند گفت و وقتی نگاه منتظرم رو دید ادامه داد

_فقط حوصله ام سر رفته اومدم بیرون یکم خوش بگذرونم و خوب تو هم خیلی جذابی

سرم رو کج کردم

_خوشم اومد پس بهتره بریم خونه ی من

کلید ماشین رو دستش دادم و با لحن کشیده ایی گفتم