part 20

682 147 60
                                    

جین یونگ🌸

صبح با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم الارم رو خاموش کردم و کش و قوصی به بدنم دادم اما خیلی زود متوجه ی صدایی شدم با صدای ناله های ضعیفی که شنیدم سریع بلند شدم

به مارک نگاه کردم توی خودش جمع شده بود و توی خواب ناله میکرد قطره های عرق روی پیشونی اش خودنمایی میکرد سریع تخت رو دور زدم و کنارش روی تخت نشستم

_مارک؟خوبی؟بلند شو

بازو شو اروم تکون دادم که چشماشو یکم باز کرد

_جین سردمه

با بی حالی گفت دوباره قلبم فشرده شد دستم رو روی پیشونی اش گذاشتم داشت توی تب میسوخت

_خدای من مارک تو تب داری

از جام بلند شدم از توی کمد یه پتو برداشتم و روی مارک کشیدمش رفتم توی اشپزخونه تا براش قرص بیارم که گوشی ام زنگ خورد جواب دادم منشی ام بود

_بله؟

_اقای پارک میخواستم بهتون یاداوری کنم که امروز دادگاه اقای لی ه

لعنتی باید برم ولی پس مارک چی؟حالش خوب نیست یهو فکری به ذهنم رسید

_باشه ممنون خودم رو میرسونم

تلفن رو قطع کردم و توی شماره های سیو شده ام رفتم و شماره ی یونگجه دوست مارک رو پیدا کردم و سریع گرفتمش بعد از حدود دو بوق جواب داد

_الو؟

_سلام پارک جین یونگم

_اوه سلام اقای پارک چیزی شده؟

_مارک حالش خوب نیست فک کنم سرما خورده و تب داره من یه سری کار دارم که حتما باید بهشون برسم و همین الانم باید برم میخواستم بدونم میتونی بیای پیشش؟

_اوه خدای من باشه باشه الان خودم رو میرسونم

_فقط من نمیتونم منتظرت بمونم رمز در **** ه

_نمیتونید وایستید تا من بیام اخه ممکنه اتفاقی براش بیوفته

_نمیتونم یه دادگاه دارم که حتما باید بهش برسم

_درسته باشه

یونگجه با لحن سردی گفت و من بدون اینکه زحمت تشکر به خودم بدم تلفن رو قطع کردم

قرص تب بر رو با یه لیوان اب برای مارک بردم و کنارش روی تخت نشستم

_مارک بلند شو اینو بخور

چشماشو با بیحالی باز کرد سرشو یکم بالا اورد و دهنشو باز کرد قرص رو توی دهنش گذاشتم که باعث شد زبونش به انگشتم بخوره و حس عجیبی بهم دست بده سرمو تکون دادم و کمکش کردم یکم اب بخوره

موهای روی پیشونی اش رو کنار زدم

_گوش کن ببین چی میگم من یه دادگاه دارم و حتما باید برم به دوستت یونگجه زنگ زدم زود میاد اینجا باشه؟ تا اون بیاد مواظب خودت باش باشه؟

worship Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang