part 14

643 136 23
                                    

مارک❤

توی کافه تریا نشسته بودم و از پنجره به بیرون خیره شده بودم و به جین یونگ فکر میکردم جدیدا یکم باهام مهربون شده محسوس نیست اما میشه حسش کرد ینی امکان داره کم کم ازم خوشش بیاد؟

با دستی که روی شونه ام قرار گرفت از جا پریدم و برگشتم یونگجه یه لیوان قهوه رو جلوم گذاشت و رو به روام نشست

_باز چیه؟چرا محو شدی؟

_هیچی فقط داشتم بیرون رو نگاه میکردم

با یه نیشخند و نگاه مشکوکی نگام کرد

_باز داشتی به جین یونگ فکر میکردی؟ خسته نشدی؟

چشمام رو چرخوندم

_هر وقت تو از فکر کردن به جه بوم خسته شدی منم خسته میشم

گونه هاش فورا گل انداخت و مشت ارومی به بازوم زد

_یاااا من بهش فکر نمیکنم

قهوه ام رو برداشتم یکم ازش مزه کردم

_بیخیال یونگجه خیلی تابلوه باهم قرار میذارین چرا اینقد مقاومت میکنی؟

سرشو نزدیک اورد و با صدای ارومی گفت

_اخه جه بومی گفت که دلش نمیخواد کسی تو محل کار بفهمه ولی  چون تو دوست هردوتامونی فک کنم اشکالی نداشته باشه

_معلومه که اشکالی نداره

دستی پشت گردنش کشید

_بگذریم پس فردا کریسمسه برنامه ایی نداری؟

شونه هامو بالا انداختم

_نه فقط هرکاری جین یونگ بخواد انجام بده منم همونکارو میکنم

_وای خدا هیونگ اصلا بدون جین یونگ میتونی نفس بکشی؟

_معلومه که نه

_از دست تو هیونگ

خندیدم و خواستم چیزی بگم که گوشیم زنگ خورد از جیبم دراوردمش جین یونگ بود لبخند بزرگی زدم عاشق وقتایی بودم که بهم زنگ میزد

_بذار حدس بزنم لابد جین یونگه که چشمات اینجوری برق میزنه و نیشت باز شده

خندیدم و انگشت اشاره ام رو روی لبام گذاشتم

_هیس ساکت

گوشی رو جواب دادم

_جانم جین یونگیم

_صد بار بهت گفتم خوشم نمیاد اینجوری حرف میزنی 

لبامو اویزون کردم

_باشه ببخشید

_لباتم اویزون نکن

با تعجب دست روی دهنم گذاشتم

_از کجا فهمیدی

_به خاطر اینکه هر وقت چیزی بهت میگم لباتو اویزون میکنی

worship Where stories live. Discover now