☾CHAPTER;TWO☽

7.6K 1.5K 290
                                    

"با کی ازدواج کردی؟"
باید بهش اعتماد میکردم؟ ولی من فقط چند ساعته که باهاش دوست شدم.

"بهت میگم. اما قبلش، تو هم باید یه راز بزرگ از خودتو بهم بگی"

"اوه، متوجه شدم. این یه راز برای توئه و من در عوض دونستنش منم باید یه رازی رو بهت بگم؟"
سر تکون دادم.
کای کمی فکر کرد.

"من مطمئن نیستم که میتونم اینو بهت بگم یا نه ولی بهت اعتماد میکنم. دو کیونگسو دوست پسر منه. ما یه ساله که باهمیم. ما اینو یه راز نگه داشتیم چون من نمیخوام محبوبیت اونو خدشه دار کنم"

خب، پس شهرت مهم تر از دوست پسره. من و چانیولم تقریباً همین شرایطو داریم.

"من با پارک چانیول ازدواج کردم" گفتم و منتظر جوابش موندم اما اون هنوز داشت با جدیّت بهم گدش میداد.

"سوپرایز نشدی؟" پرسیدم.

"چرا باید سوپرایز شم؟ تو کیوتی"

"و بازم داری قرمز میشی" اضافه کرد.

سری تکون دادم و حرفامو ادامه دادم؛
"ماپنج ماهه که ازدواج کردیم. وقتی بچه بودیم باهم دوست های خوبی بودیم. چان قبل ازینکه پدربزرگامون بخوان با هم ازدواج کنیم، یه دوست دختر داشت که مجبور شد باهاش بهم بزنه، دختری که واقعا عاشقش بود. بعد از اون چانیول کل حسشو نسبت به من از دست داد، طوری که انگار هیچوقت تو دنیاش وجود نداشتم. منم سعی میکنم اونو نادیده بگیرم، چون فکر میکنم این کار لازمه. و همینطور من نمیخوام پس زده شم... اون حتی تو خونه هم منو نادیده میگیره پس، چرا باید سعی کنه اینجا باهام حرف بزنه؟"

رومو گرفتم چون حس کردم چشمام دارن پر میشن. زمانایی رو بخاطر اوردم که باهم همصحبت میشدیم...وقتی بهترین دوست های هم بودیم...

کای چیزی نگفت و بجاش بهم نزدیکتر شد و منو تو بغلش گرفتم و منم شروع کردم به گریه کردن.

"اوه...دوست پسرت منو میکشه. مطمئنم" سعی کردم یچیزی بگم.

"ولی تو یکی رو احتیاج داری تا بهش تکیه کنی. برای اونم بعدا جبران میکنم"

↭↭


دانشگاه تموم شده بود و تو راه برگشتن به خونه بودم. یکم دیر شده بود چون دنبال چان کل محوطه دانشگاه رو گشته بودم، به امید اینکه بتونیم باهم برگردیم خونه.

وقتی برگشتم خونه روی کاناپه ها دیدمش درحالی که داشت تلویزیون تماشا میکرد.

"چرا دیر برگشتی؟" لحن سردش باعث شد یبار بمیرم و زنده شم. الان باید خوشحال باشم که باهام حرف زده؟ یا باید ناراحت باشم ازینکه اینقدر باهام سرده؟

"ا-این ب-بخاطر این بود که داشتم د-دنبال..."

"بیخالش. بنظرم باید بهت بگم از این به بعد وقتی خواستی با کسی لاس بزنی مطمئن شی که سینگله. و مطمئن باشی که 'خودت' هم سینگلی"

༺𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝑨 𝑷𝒂𝒓𝒌 | 𝒫ℯ𝓇𝓈𝒾𝒶𝓃 𝓉𝓇𝒶𝓃𝓈𝓁𝒶𝓉𝒾ℴ𝓃༻Where stories live. Discover now