☾CHAPTER;SEVEN☽

7K 1.4K 286
                                    

هیچکس تو طول مسیری که چانیول تا خونه شون روند هیچ حرفی نزد. چانیول پاشو محکم رو گاز فشار میداد تا سریع تر به خونه برسن. بکهیون میخواست اعتراض کنه ولی نتونست چیزی بگه.

چانیول بکهیونو کشید تو اتاق خودش و محکم چسبوندش به دیوار و بازوهاشو محکم نگه داشت.

"داشتی چیکار میکردی؟" چان با عصبانیت پرسید. بکهیون گوشه لبشو گاز گرفت و روشو برگردوند.

"سوءتفاهم شده یول..."

"شما دوتا میخواستین همو ببوسین"

"نه نمیخواستیم..."بکهیون سعی کرد مخالفت کنه. بدنش از شدّت ترس میلرزید.

"بهت گفته بودم سعی نکن کسی که از قبل تو رابطست رو اغفال کنی"

"من سعی نمیکردم اغفالش کنم" بکهیون با بغض گفت.

"فکر کنم فراموش کردی خودتم یه مرد متاهلی" چانیول با عصبانیت غرّید.

"میدونی الان چی راجع بهت فکر میکنن؟ چی راجع به من فکر میکنن؟" اضافه کرد.

بکهیون نگاهشو پائین انداخت...نمیتونست جواب بده.
چانیول حقیقتو میگفت.

چانیول از چونش گرفت و سرشو بالا اورد. حالا داشت با ترس تو چشمای چانیول نگاه میکرد اما وقتی چانیول گردنشو کج کرد و لباشو به لباش کوبید نفسش بند اومد.

با خشونت بوسه رو شروع کرد اما هر چقدر زمان میگذشت بوسه ش نرم و پر شور تر میشد. چانیول لب پائینی بکهیونو به نشونه اجازش برای ورود گاز گرفت. بکهیون نمیدونست باید چیکار کنه پس فقط دهنشو باز کرد و به زبون چانیول اجازه ورود داد. زبون چانیول وارد دهنش شد و مشغول گشتن تو دهن کوچیک بکهیون شد. بکهیون هیچ کاری از دستش برنمیومد. اون هم مجبور شد زبونشو حرکت بده.

🔞🔞🔞

یک دقیقه تمام مشغول بوسیدن هم شدن و فقط وقتی متوقف شدن که بکهیون درخواست هوا کرد. چانیول برای چند ثانیه وایساد و دوباره بوسه رو از سر گرفت. دستای چان مشغول لمس کردنِ جای جای بدن بکهیون شد و بکهیون تمام تلاششو میکرد که تو اون شرایط ناله نکنه. این نوع از احساسات براش جدید بودن اما در هرصورت حس عجیبی بهش میدادن. میخواست جلوی چانیولو بگیره اما بدنش مخالفت میکرد.

چانیول دست از بوسیدن کشید و درحالی مشغول لیس زدن لاله گوش بکهیون شده بود دکمه های یونیفرمشو باز کرد.

"مال منی" چانیول زمزمه کرد. بکهیون نفهمید چی میگه و جوابیم نداد.

"آههه" وقتی چان مشغول بوسیدن گردنش -حساس ترین جای بدنش- شد بکهیون ناله کرد.

چانیول وقتی صدای نالشو شنیدن کار قبلیشو دومرتبه تکرار کرد. مشغول مکیدن قسمتی شد که با لمسش ناله های بکهیون بلند تر میشد.

༺𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝑨 𝑷𝒂𝒓𝒌 | 𝒫ℯ𝓇𝓈𝒾𝒶𝓃 𝓉𝓇𝒶𝓃𝓈𝓁𝒶𝓉𝒾ℴ𝓃༻Where stories live. Discover now