☾CHAPTER;THIRTEEN☽

6.2K 1.3K 125
                                    

تاریکی تدریجاً محو شد و تماشاچی ها متوجه پسری شدن  که تو یه لباس سفید بلند رو صحنه ایستاده بود و پشتش به سمت اونا بود. اونجا چند تا دنسر فرعی هم بودن تا استیج رو پر کنن و بهتر جلوه ـش بدن.

"غمگین نباش.
تو تنها نیستی.
تو ماه منی.
دستامو بگیر.
بیا و بهم تکیه کن.
من میتونم تکیه گاهت باشم."

بکهیون شروع به خوندن کرد و همزمان به زیبایی مشغول رقصیدن شد، زیبایی حرکاتش و حتی چهرش میتونست قلب تماشاچی هارو ذوب کنه و نگاهاشونو روی پسرک میخ نگه داره...اون بیش از حد زیبا بود.

"از این بکهیون باید فیلم بگیری!!!"
"اون شبیه یه فرشتست...یه فرشته واقعی..."

"زمانی اومدی پیشم که داشتم تو تاریکی خودم غرق میشدم.
با آرامش سمتم اومدی و منو بوسیدی.
مثل یه شنل جادویی روی شونه هام کشیده شدی.
قبلا هرگز همچین حسی نداشتم."

هرثانیه ای که میگذشت، بدنش کم طاقت تر میشد و پاهاش راه نمیومدن. اما سعی میکرد به روی خودش نیاره. به خوندن ادامه داد و دست ها و کمرشو جلوی دید همه تماشاچی ها به حرکت درآورد.

از طرف دیگه کیونگسو، استرس و اضطراب اینو داشت که سوپرایز واقعی دقیقا چی میتونه باشه. هرچند از تماشای اجرایی که تا الان دیده بود حسابی لذت برده بود.

"از چی خسته ای؟
چرا از خودت ناراحتی؟
وقتی چراغ ها یکی پس از دیگری خاموش میشن.
من به سوی تو میدرخشــــــــــــــــــــــــــــــــم."

کل افراد تو ردیف تماشاچی ها بعد از شنیدنِ های نوت قدرتمند و صدای جادویی پسرکِ روی استیج روی صندلی هاشون میخکوب شدن. واکنش پسرا غیر قابل توصیف بود. هیچکدوم انتظار نداشتن که بکهیون تا این حد مهارت ارائه تُن سوپرانو رو داشته باشه. اون یه چیزی فراتر از فوق العاده بود.

"غمگین نباش.
تو تنها نیستی.
تو ماه منی.
دستامو بگیر.
بیا و بهم تکیه کن.
من میتونم تکیه گاهت باشم."

همزمان که بکهیون اجراشو با حرکت دستهاش و مارت آخرِ دنسش، به پایان رسوند، صحنه تدریجاً تاریک شد و تقریباً ۵ دقیقه طول کشید تا دوباره صدای موسیقی تو کل سالن پخش شه.

"قراره این آهنگو برقصن؟"
"واقعا میتونن دنسی به این سختی رو انجام بدن؟"

"خب، باشه
بهت هشدار میدم خوب گوش کن
الان تو خطری. خیلی خطرناکه
انقدر به من گیر نده اتفاق بدی میوفته
من خودمم از خودم مطمئن نیستم"

وقتی شروع به حرکت دادن بدناشون کردن کل بخش تماشاچی ها به وجد اومد.

"از چیزی فکرشو میکردم خیلی بهترن..."
"میخوام بهشون ملحق شم..."

༺𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝑨 𝑷𝒂𝒓𝒌 | 𝒫ℯ𝓇𝓈𝒾𝒶𝓃 𝓉𝓇𝒶𝓃𝓈𝓁𝒶𝓉𝒾ℴ𝓃༻Where stories live. Discover now