☾CHAPTER; TWENTY NINE☽

6.3K 1.1K 187
                                    

با هم سمت ورودی رفتن، چانیول هردو بلیطو به مسئول داد و هردو وارد شدن.

"واو..."

بنظر بکهیون اونجا بیشتر شبیه یه هتل بود. دیوار ها پر بود از نقاشی های مختلف، نقاشی هایی که بنظر نمیرسید همگیشون اثر نقاش های ماهر باشن. بعضیاشون شبیه نودل بودن و انگار کار بچه های چهار-پنج ساله ـن.

تم سالن یه چیزی مثل ' فانتزی و شیک ' نبود بلکه ترکیبی از تم های مختلف بود. به روبروش نگاه کرد؛ اونجا یه تیوب شیشه ای بود که از کف زمین شروع میشد و تا سقف ادامه پیدا میکرد. با دیدن پلّه هایی که به زیر محفظه شیشه ای راه پیدا میکردن حسابی سوپرایز شد.

اون پائین میتونست کلی در ببینه. نمیدونست چانیولی که پشت سرش ایستاده به اندازه اون مسخ و هیجان زده شده یا نه. چشماش برق زدن و بلافاصله سمت چانیول برگشت.

"تو اون اتاقا چی هست؟"

"خودت میبینی" چانیول جواب داد و لبخند زد.

بکهیون واقعاً دلش میخواست از اون پله های شیشه ای و عجیب برای پائین رفتن استفاده کنه اما چانیول اجازه نداد و بجاش سمت آسانسوری بردش که یه راست به طبقه پائین ختم میشد.

وقتی در آسانسور باز شد، بکهیون برای بار چندم تو اون روز سوپرایز شد. داخل آسانسور پر بود از کلی نقاشی و نوشته، که البته نمیتونست بگه همشون مثبتن. مخصوصاً با دیدن جمله ای مثل "Let' Fuck"

"اگه بخوای ماهم میتونیم اینجا یچیزی بنویسیم" چانیول گفت و یه ماژیک به بکهیون داد. بکهیون ماژیک گرفت و مشغول نوشتن شد.

'Park Baekhyun, to the moon and back'

'Park Chanyeol, to infinity and beyond'

هردو مشغول تزئین نوشته هاشون شدن، بکهیون کارشو با کشیدن یه قلب و نوشتن جمله ی ریزِ 'ما باهم ازدواج کردیم و خوشحالیم... به زودی دوقلو هامون بدنیا میان' تموم کرد.

هردو لبخند زدن و چانیول برگشت تا از خودشونو نوشته هاشون عکس بندازه. "دوستش داشتم"

"منم همینطور"

بالاخره به طبقه پایین رسیدن؛ از آسانسور بیرون اومدن و همونطور که به آهستگی تو سالن پایین قدم میزدن مشغول تماشای طراحی های روی دیوار شدن.

"بک، کمک کن اتاق ۶۱۴ رو پیدا کنیم"

"یول اینجا مُتل نیست، باشه؟ قرار نیست سکس داشته باشیم"

چانیول بیصدا خندید: "از اون لحظه ای که اومدیم داشتی به این فکر میکردی؟"

"اخه خیلی شبیهه...مثل تو فیلما..."

"آیگووو...من با یه بیبی منحرف ازدواج کردم...حالا باید چیکار کنم؟~" بکهیون از خجالتش بازم مجبور شد چانیولو بزنه.

༺𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝑨 𝑷𝒂𝒓𝒌 | 𝒫ℯ𝓇𝓈𝒾𝒶𝓃 𝓉𝓇𝒶𝓃𝓈𝓁𝒶𝓉𝒾ℴ𝓃༻Where stories live. Discover now