شایعات در تو کمتر از یه هفته همهجا پخش شده بود. اونها هیچی راجعبه رابطهشون به کسی نگفته بودن، اجازه داده بودن خودشون متوجه شن.بنظر میرسید حتی نمیتونن یهلحظه هم از همدور بشن. حتی توی کافهتریا، توی راهروی اصلی، تو طول کلاسㅡ دست همو میگرفتن، هم بغل میکردن، میبوسیدن، یا قربونصدقه هممیرفتن. [ولشونکنینعقدهایشدن.]
دوستهاشون بخاطر همچین تابلوبازیایی سرشون غر میزدن اما اینم کمکی نمیکرد. الان، همگیشون بحثداغ صحبتای همکلاسیاشون، یا حتی بقیه دانشجوهای دانشکده بودن و اونطور که بنظر میرسید، بیشتر صحبتا راجعبه کاپل جدیدشون بود.
پارک چانیول، دوستپسر قبلی دارائه. حالا داره با بیون بکهیون قرار میذاره. چهقدر بیشرف.
کیم جونگین و بیون بکهیون عاشق هم بودن.
همشون گیَن.
خیانت چانیول باعث شد دارا باهاش بههم بزنه.
و حرفایی مثل این. خوبیش این بود که، حالا میتونستن چطور باید با مشکلاتی مثل این کنار بیان.
"باید مثل کاری که کای موقع اعتراف به کیونگسو کرد رو انجام بدی. اونوقت واکنش ها هم مثبت تر میشه. چرا فقط همین کارو انجام نمیدی؟" سوهو آهکشید، اون همیشه به عنوان یکی از باهوش ترین دانشجو های کالج شناخته میشد، اما کنترل این مسئله حتی از دست اونم بر نمی اومد.
"بهتون هشدار داده بودیم که یکم خوددار تر باشین و جلوی خودتونو بگیرین. ولی چرا گوش نمیدین؟" کریس اضافه کرد.
"اینکه به هم خیره شید بد نیست، ولی آخه هر ثانیه؟ این همه وقت دارین، شما احمقا حتی زیر یه سقف زندگی میکنین."
چانیول نفس عمیقی گرفت و یه لبخند اطمینانبخش تحویل بکهیون داد. "ببخشید... تقریبا فراموش کردیم نظر مردم اطرافمون چقدر مهمه... بهرحال، ما آماده ایم، که راستشو بگیم. ما راجع بهش باهم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این دنیا داره برای ما میچرخه..."
"هردوتون دارین توجهات زیادی رو جلب میکنین. درهرصورت این شایعات فراموش میشن. با این حال باید ازشون ممنون باشیم چون الان، دیگه میتونیم جلو چشم خانوادههامون در بیایم و کارای احمقانه انجام بدیم بدون اینکه نگران باشیم مچمونو بگیرن.[چون همین جوریش هم لو رفتن دیگه]" شیومین بهعنوان بزرگترین فرد جمع سعی میکرد بی طرفانه برخورد کنه و با در نظر گرفتن احساسات هردو طرف تنش بینشونو کمتر کنه.
"دقیقا منم همین فکرو میکنم! خیلی از دانشجو ها لوهانمو لمس میکردن ولی هیچکاری از دست من نمی اومد. دارم تاکید میکنم، هیچکاری!" سهون در جواب گفت و برگشت و لوهانو بغل کرد. [لوس]
YOU ARE READING
༺𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝑨 𝑷𝒂𝒓𝒌 | 𝒫ℯ𝓇𝓈𝒾𝒶𝓃 𝓉𝓇𝒶𝓃𝓈𝓁𝒶𝓉𝒾ℴ𝓃༻
Fanfiction─من و چانیول، وقتــی بـچه بودیم بهتــرین دوسـتهای هم به حسـاب مـیاومدیم. اون یه دوسـتدختـر داشــت. ولی وقتــی پدربزرگـامون خـواستـن باهـم ازدواج کنیــم، مجبـور شـد باهـاش بهـم بـزنـه؛ با دختـری که واقعـاً عاشـقـش بـود. مـن عاشــقشم اما اون نمیـد...