☾CHAPTER;TWENTY SEVEN☽

5.8K 1.2K 360
                                    

شرط ووت ۴۰۰ تا
شرط کامنت ۲۵۰+

"خب...هنوز سینگلی بک؟"

"نه.....با چانیول ازدواج کردم." بکهیون همونطور که با نگاه تیزش به چشمای تیون خیره بود مستقیماً اعتراف کرد. چند لحظه طول کشید تا تیون نگاهشو از پسری که کنار بکهیون نشسته بود بگیره و بخواد دهنشو باز کنه و جواب بده: "نمیدونستم گی ای"

"ما همین الآن همو دیدیم.... چطور انتظار داشتی بدونی؟" بکهیون با نیشخند محوی جواب داد.

"درسته...تازه همو دیدیم. خب...قبل از این دوست دختر داشتی؟ قبل از این که ازدواج کنی؟" بکهیون خیلی خوب میدونست تیون همه چیز رو یادشه.

"داشتم" بکهیون بی تفاوت، بی هیچ جزئیاتی جواب داد.

"واقعاً دوست دختر داشتی؟" چن یهو داد زد و پرسید.

"عاا، آره"

"چرا به هم زدی پس؟" تائو با کنجکاوی پرسید. براش مهم نبود که چرا بهم زده، بیشتر کنجکاو بود چون فکر میکرد بکهیون جدای از این که یه مرده، به مرد دیگه ای نیاز داره که تکیه گاهش باشه نه کسی که بهش تکیه کنه.

"از خودش بپرسین من چه بدونم. اون کسی بود که اول تصمیم گرفت باهام بهم بزنه، هرچند حالا دیگه باهاش مشکلی ندارم."

"یا شایدم تو یه احمق به تمام معنا بودی که نمیتونست به غیر از چیزی که مسقیماً جلو روش بود جنبه های دیگه رو در تظر بگیره و مشکلاتو درک کنه" تیون گفت.

"اختیار داشت حرفشو مستقیماً بهم بگه، چرا باید از کنایه های احمقانه استفاده میکرد؟ علاوه بر همه ی اینا...ما اون موقع بچه بودیم...خیلی بچه. چرا باید همچین رابطه ای رو جدی میگرفتم؟ میتونستم یکی بهترو پیدا کنم و پیدا کردم" فک همه از شنیدن لحن پر و از نیش و کنایه ی بکهیون باز مونده بود. تا چند دقیقه پیش همه متوجه حال خوب و حس شادی و سرزندگیش بودن اما حالا...

"اگه دوباره ببینیش چیکار میکنی؟" تیون یه بار دیگه پرسید. بکهیون دیگه از کوره در رفت.

"میشه لطف کنی و یه گروه دیگه پیدا کنی و رو سرشون آوار شی. فقط برو... برو همونطور که قبلاً رفتی" قسمت آخر جمله ش برای بقیه واضح نبود اما تیون کاملاً شنید.

"باشه میرم....ولی بازم همو میبینیم بکهیونی~" عضلات بدنش از شنیدن لحنی که تیون برای صدا زدن اسمش استفاده کرده بود جمع شد. وقتی بالاخره تیون از روی صندلیش بلند شد و میزشونو ترک کرد بکهیون تونست یه نفس راحت بکشه.

"نیاز نبود تا این حد باهاش خشن برخورد کنی... بنظر من که دختر خوبی میومد" کیونگسو گفت و بقیه هم موافقت کردن.

"تو همین دیروز دیدیش از کجا میدونی دختر خوبیه؟" بکهیون پرسید.

"تو هم همین امروز دیدیش از کجا میدونی نیست؟"

༺𝑩𝒆𝒊𝒏𝒈 𝑨 𝑷𝒂𝒓𝒌 | 𝒫ℯ𝓇𝓈𝒾𝒶𝓃 𝓉𝓇𝒶𝓃𝓈𝓁𝒶𝓉𝒾ℴ𝓃༻Where stories live. Discover now