♡قسمت هفتم♡

104 29 7
                                    

بهم بگو هیونگ !

_ زهرمار !

با فحش بعدی چانیول پخش زمین شد .

_ دست از سرم بردار پارک !

جونمیون با احتیاط نزدیکشون شد : یول ... ما داریم میریم ! بسشه کشتیش ! یه دفعه دیگه-

_ اسم من چانیوله هیونگ ! و اینکه خیر تا وقتی که صد تاشو نره از رفتن خبری نیست !

جونمیونی که حرفش توسط چانیول خورده شده بود نفس عمیقی کشید : اگه حالش بد شه-

_ نمیشه ! اگه بشه هم اشکال نداره مرد میشه !

میون اخم کرد : اگه ادب در برابر بزرگترتو بلد بودی خوشحال میشدم !

چانیول اخم هاشو بیشتر توی هم کشید : اعصاب ندارم هیونگ اذیتم نکن !

جونمیون هوف کشید . به سمت کیم رفت و کنارش زانو زد : قوی باش باشه ؟! میدونم از پسش برمیای !

جی آن لبخند خسته ای زد : اسم من " استرانگست کیم " عه هیونگ !(strongest)

جونمیون لبخند زد . بطری انرزی زا رو بهش داد و بلند شد . با چشم غره به چانیول سالن رو ترک کرد و دوباره اون دو تنها شدند ‌.خب تقصیر جی آن نبود که شب قبلش پدر بازو ها و دستهای بی نواش توسط همون مرد در اومده بود و امروز تمام اسپک هاشو گند زده بود که ! چرا اون سایکوی بی ادب اینطوری وحشی بازی در می آورد و میخواست با صد تا اسپک تنبیهش کنه ؟! خب اینطوری جی آن هنوز به آرزوش نرسیده جوونمرگ میشد که !
بلند شد و پوکر مرد روبروش رو نگاه کرد . چانیول توپ رو انداخت توی صورتش و جی آن قبل از له شدن صورتش گرفتش . چشم غره رفت و توپ رو با پنجه شروع کرد . چانیول تبدیلش کرد به پاس و اولین اسپک از روی تور رد شد . جی آن نفس عمیقی کشید .
_سی و یک !
چانیول شمرد و جی آن رفت تا توپ رو بیاره : حیف دوست دختر بیچاره ت که نشسته منتظر تو !
_ نگران خودت باش ! سی و دو !
_ نگران خودمم ! برو پیشش و منو ول کن !
_ مگه نمیخواستی دوست باشیم ؟! دوست ها به فکر همدیگه ان ! سی و سه !
جی آن همونطور که برای برگردوندن توپ میرفت زیر لب غر زد : من گه خوردم !
_ بهمین زودی پشیمون شدی ؟! گفتم من دوست بدردبخوری-
_ خفه شو کی پشیمون شد ؟!
جی آن با حرص گفت و چانیول خندید . اون هیونگ کوچولو وقتی عصبانی میشد مثل گربه پنجول میکشید .
_ یه چیزی بخور نمیری ! سی وپنج !
چانیول بعد از چند دقیقه سکوت و گوش دادن به صدای توپ گفت و جی آن خم شد تا بطری رو برداره اما انگار زیادی دیر به فکر افتاده بود و حسابی قند خونش افتاده بود . سرش گیج رفت و همونجا نشست و چشمهاشو بست .
_ هی ...
چانیول صداش زد و جی آن صدای قدم هاشو شنید ‌. چشمهاشو که باز کرد کنارش زانو زده بود و با اخم بهش خیره مونده بود .
_ چت شد ؟!
_ من خیلی ضعیفم ! زمان بگذره خوب میشم !
چانیول بیشتر اخم کرد : تمام این بیست و هفت سال چی میخوردی که اینقدر ضعیف و بی رمقی ؟! اسم خودتم گذاشتی ورزشکار ؟!
جی آن نفس گرفت : هیچوقت اینقدر سنگین ورزش نکرده بودم ! متاسفم !
چانیول صداشو عصبی بلند کرد : بخاطر چه کوفتی معذرت خواهی-
حرفشو با دیدن دستهاش خورد : اینا چرا ... چه بلایی سر دستات اومده ؟!
جی آن آروم دستهاشو برگردوند و گفت : بخاطر تمرینه ... چیزی نیست !
_ تمرین ؟! منم تمرین میکنم ! تمام بچه ها تمرین میکنن ! مگه میشه بخاطر یه تمرین مسخره اینطوری دستات کبود شن ؟!
جی آن لبهاشو گاز گاز میکرد و چانیول بهش خیره مونده بود : حرف بزن کیم !
_ مادرزادیه !
_ چی مادرزادیه ؟!
_ پوست حساسم ... حتی همینطوری ام لمسش کنی ردش میمونه ! خیلی آسیب پذیره !
_ همیشه بعد تمرین همینطور کبود میشه ؟!
_ آره ! چیز مهمی نیست دیگه عادت کردم !
_ دکتر هم رفتی ؟!
چشمهای جی آن با شنیدن کلمه ی دکتر درشت شدند : ن... نیازی نیست !
چانیول چند لحظه بهش خیره موند و وقتی جی آن احساس معذب بودنش پنج برابر شده بود از جا بلند شد : بقیه ش برای فردا ! فعلا خسته شدم !
جی آن پشت سرش بلند شد و گفت : بخاطر این مراعاتمو نکن ! دوست ندارم ترحم !
_ چرا باید به یه مرد گنده ترحم کنم فقط بخاطر زیادی نازک نارنجی بودنش ؟!
_ من کجام نازک نارنجیه ؟!
چانیول پوزخندی زد و رفت . جی آن با اخم پشتش راه افتاد و وقتی وارد رختکن شدند متوجه زنگ خوردن موبایلش شد . با دیدن نوشته ی روی صفحه دو درجه سرعت گردش خونش کمتر شد و زیر چشمی چانیول رو نگاه کرد .
_ اوه ... اوپا !
_ قول داده بودی اینبار تو زنگ بزنی و نزدی ...
_ اوپا ؟! میخوای موهاتو خرگوشی ببندی ؟!
صدای دلخور کیم واقعی توی گوشش پیچید و جی آن بعد از واکنش چانیول پلکهاشو روی هم فشار داد و نفس عمیق کشید . این دروغ ، حتی اگه لو نمیرفت هم یه روزی خفه ش میکرد ... این دروغ میکشتش !
🏐🏐🏐
_ اون کی بود که بعد از تماسش اینطور بهم ریختی ؟!
بالآخره این سوال پرسیده شد ! جی آن از وقتی که سوار ماشین نرم اون مرد شده بود منتظر این کنجکاوی بود و حالا بالآخره پرسیده شده بود و جی آن میدونست مرد کنار دستش زیادی صبر به خرج داده ...
_ یکی از دوستهای قدیمیم !
_ و اوپا صداش میزنی ؟!
_ اشتباه گفتم ! من خیلی گیجم !
_ اشتباه کردنت عجیب نیست ! همه اشتباه میکنن ! اینکه از شنیدن صدای اون دوست قدیمی اینطور رفتی تو خودت عجیبه !
جی آن نفس عمیق کشید : یه ... بدی ای در حقش کردم ! هر وقت بهم زنگ میزنه عذاب وجدان تا خفه کردنم پیش میبرم !
نگاه چانیول رو روی نیمرخش حس میکرد اما خسته تر از اونی بود که بخواد نگاهشو از روبرو بگیره .
_ در حقش بدی کردی و با اینحال بهت زنگ میزنه ؟! این یعنی بخشیدت !
_ من لیاقت بخشیده شدن ندارم !
_ تو لیاقت تعیین نمیکنی ! اون ازت ناراحت نیست !
_ من یه تیکه گهم !
و دندونهاشو روی هم فشار داد تا بغض شکسته شده ش اشکی رو روی گونه راه نندازه ... بهرحال اون یه مرد بود !
چند لحظه سکوت شد ... جی آن از چانیول بابت مهلت دادنش ممنون بود اما چانیول ... فقط نمیدونست چی باید بگه !
_ پس خوشحالم که هنوز چیزی از رفیق جدیدت نمیدونی !
_ فکر میکنی از من بدتری ؟! هر آشغالی هم باشی به پای من نمیرسی چان یول ! تو نمیتونی تصور کنی من که غلط بزرگی کردم ! برای همینه میخوام باهات رفیق بمونم ! حداقل کنار یه آدم باحال بودن به آدم یه ذره حس آدم حسابی بودن میده !
چانیول پوزخند زد : تو چی میدونی ؟!
_ تو هم چیزی نمیدونی !
چند لحظه بعد از بحثشون و رسیدن به پارکینگ بهم خیره موندند و چانیول گفت : میخوای مسابقه ی " کی عوضی تره ؟" راه بندازیم ؟!
جی آن خنده ی سردی کرد و سر تکون داد .
هر دو پیاده شدن و تمام مدت توی آسانسور سکوت بود و بعد از قدم برداشتن روی راه پله چانیول گفت : چطوره که همیشه بحث هامون به جاهای تلخ کشیده میشه ؟!
جی آن لبخند تلخ زد و نگاهش کرد : چون زندگی کاممون رو تلخ کرده ؟!
چانیول هم تلخ لبخند زد : پس هم دردیم !
_ پس به درد هم میخوریم !
دوباره بهم خیره موندند . اینبار با لبخند های کمرنگ روی لبهاشون . در باز شد و ته رین چانیول رو کشید داخل . جی آن پشت در مونده بود و قلبی که برای دوست جدیدش به شیرینی میزد ...
🏐🏐🏐

آینه رو پاک کرد و به خودش خیره موند . به چهره ی خسته اش ، خستگی شیرین توی بند بند وجودش و کش محکمی که دور سینه اش جا خوش کرده بود و نفس کشیدن رو براش سخت کرده بود ... به دست های کبودش و چشمهای تیره ش خیره موند و نفس عمیقی توی هوای گرفته ی حمام کشید . رکابی رو از سرش گذروند و بیرون اومد . با وجود سیستم گرمایشی سوز سردی که بهش خورد باعث شد برای برداشتن هودی بره . توی سکوت خالص خونه قدم برداشت و برای پر کردن شکمش به سمت آشپزخونه رفت . خب متاسفانه به جز رامیون گزینه ی دیگه ای نبود چون حال آشپزی نداشت و برای سفارش دادن زیادی گرسنه بود . با یه کاسه پر رامیون پشت میز نشست و در حال پر کردن دهن و معده ش بود که صدای زنگ در بلند شد . خب ... کسی به جز همسایه روبرویی نمیتونست باشه و باعث شد جی آن لبخند بزنه . با لبخندش در رو باز کرد و با دیدن آدم های پشت در چشمهاش سه برابر شدند .
_ شما ...
_ فردا تعطیله و امشب جون میده برای مست کردن هیونگ !
سهون با نشون دادن پک سوجوی توی دستش گفت و هر چهار نفر لبخند زدند .
جی آن شوکه پلک زد . جونمیون گفت : اوندفعه چانیول گفت خونتون روبروی همه ! گفتیم تنها غدا خوردن سخته !
و لبخند زد . گیج بودن جی آن چند لحظه دیگه طول کشید و بعد لبخند کم کم روی لبهاش ظاهر شد : قبل اینکه بیاین داخل پس بریم کپتان رو هم بکشونیم اینور !
نیش همه دوباره باز شد و به سمت خونه روبرو رفتند .
چانیول به درخواستشون جواب منفی داد . باعث شد سهون و البته همه دوباره قصد جون ته رین رو بکنند !
جی آن بعد از ناامید شدن از همسایه ش مهمونارو به سمت خونه ی خودش راهنمایی کرد ‌. همه وارد شدند و جی آن آخرین نفر در حال بستن در بود که پایی بین در قرار گرفت . جین آن خوشحال از اینکه نظر رفیق جدیدش عوض شده در رو باز کرد و با دیدن آدم روبروش دوباره لبخندش محو شد : شما ؟
_ هیونگ ... تو اینجا چیکار میکنی ؟! ما تورو یادمون نرفته بود ؟!
صدای جونگین از بالای سر جی آن اومد و جی آن گیج گفت : میشناسیشون ؟!
جونگین سر تکون داد : کیونگسو هیونگ پزشک تیمه !

پزشک تیم ؟ ...

🏐🏐🏐

" خب من اگه زودتر با کیونگسو آشنا شده بودم عمرااا التماس اون چان یول بی معرفت رو نمیکردم که باهام دوست شه ! فقط بلده سر من داد بزنه و تا حد مرگ ببرتم و بعد بره پیش دوست دخترش خوش بگذرونه ! حتی حاضر نشد بیاد خونم ! فقط اگه زودتر با این موجود شیرین ، دکتر دو کیونگسو ، آشنا میشدم ... :) "

🏐🏐🏐

جیگر منین‌با این کامنتهای کیوتتون خب 🥺💙

➴cαℓℓ мє нyυทg [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ