♡قسمت بیست و نهم♡

96 27 6
                                    


_ هیونگ !
با باز کردن در یه خرس کیوت پرید روش و به خنده افتاد :جونگینی !

جونگین خودش رو از بغل هیونگش عقب کشید و با لحن لوسی گفت : هیونگ مرسی که دعوتمون کردی ! و گرنه کریسمس رو میبایست تنها باشم !

جی آن خندید و موهاشو بهم ریخت : ایگو حالا کنار هم میترکونیم !

جونگین خندید و همراه هم وارد شدند .
وسط راه بودند که دوباره صدای زنگ بلند شد و پشت سرش صدای صاحبخونه : صد دفعه میگم درو باز بذار !

جی آن جونگین رو تحویل هیونگ هاش داد و همونطور که به سمت در میرفت گفت : یه میزبان خوب باید به پیشواز مهموناش بره !

و میتونست قیافه ی پوکر دوست پسرش رو تصور کنه !

باز کردن در باعث پلک زدن چند ثانیه ای و باز شدن نیشش بود :اونی !

ته رین خندید : احمق ! داد نزن !

وارد شد و هدیه ش که برند مشهوری از شراب بود رو داد دستش .
ته رین گفت : این که تو دعوتم نکردی دلیل نمیشد که نیام و کفریتون نکنم !

جی آن معذب گردنشو خاروند : آخه ... گفتم مهمونی مردونه است ... یه وقت معذب نشی !

ته رین خندید : یه جادوگر هیچوقت معذب نمیشه !

جی آن هم خندید و بعد از دیدن قیافه ی مهمونا دوباره خنده شون گرفت .

ته رین بی خیال گفت : آره منم هستم ! میدونم چشم به در دوخته بودین که بیام داخل ! ببخشید که دیر کردم !

جی آن ریز میخندید و وقتی بطری شراب رو به آشپزخونه برد متوجه قیافه ی پوکرفیس دوست پسرش شد .

_ چان چان !

_ فکر کردم قراره مردونه باشه !

جی آن کیوت پلک زد : خب یعنی منم میبایست برم ؟

چانیول چند لحظه بهش خیره موند و نفس عمیق کشید : ببین ! فقط تا آخر شب تحمل کن و اینطوری نکن با من !

جی آن تند تند و با حالت از همه جا بی خبری پلک زد : چیکار ؟

چانیول جلوتر اومد و دم گوشش زمزمه کرد : آخر شب بهت میگم چیکار !

و لاله ی گوشش رو بوسید و رفت . جی آن موند و ضربان قلب هشتصد برابر شده ش !

وقتی به مهمونا ملحق شد چانیول به پیشواز سهون و دوست دخترش رفته بود و حاضرین جمع بعد از فهمیدن حضور جانگ سویون تقریبا پشمهاشون رو از دست داده بودند !

گپ میزدند و چند تا از اعضای دیگه با دوست دخترهاشون اومدند و خب جمع از کمی معذب بودن در اومده بود .

با ورود مینسو ته رین اخم هاشو توی هم کشید و فحشی زیر لب داد . جی آن که بهش نگاه میکرد هوفی کشید و ته رین خودش به سمتش برگشت . وقتی پیداش کرد بلند شد و به سمتش اومد .
_ این حیوون رو چرا دعوت کردی ؟

➴cαℓℓ мє нyυทg [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن