♡قسمت نهم♡

116 27 6
                                    

بهم بگو هیونگ~♡

از لحظه ای که دمبل رو سر جاش گذاشته بود بی اونکه حواسش باشه ده دقیقه ای میشد که به وزنه زدن تنها مرد توی سالن خیره مونده بود . چقدر قوی بود ...این چیزی بود که هر وقت مهارت ها و قدرت چانیول میخور توی صورت جی آن توی دلش بهش اعتراف میکرد !
اون یه مرد واقعی بود ! از هر نظر محکم و قوی بود و این برای جی آن که کنار مردی مثل برادرش زندگی کرده بود چیز جدیدی نبود اما نمیدونست چرا اینقدر چانیول در نظرش پرفکت بنظر میاد !
چانیول انگار که جی آنی توی این دنیا وجود نداره در حال وزنه زدن بود و از شدت سنگینی وزنه ها هر از چند گاهی صدای ناله ش بلند میشد و باعث میشد جی آن بخواد از افکار خاکبرسرشده ی وارده به مغزش همون لحظه دمبل رو بزنه فرق سرش و بدرود حیات بگه !
_ وایستاده سکته کردی ؟
صدای چانیول به خودش آوردش . از جا پرید و پلک زد . داشت نگاهش میکرد و با حوله عرق پیشونیش رو میگرفت .
_ ها ؟
چانیول پوزخند زد : از زیر کار در میرفتی ؟
_ نه ... نه حرکتم تموم شد !
از جا بلند شد : خب باید بری بعدی ! بین هر کدوم اینقدر استراحت کنی بدنت سرد میشه که احمق !
جی آن اب دهنشو قورت داد و سر تکون داد . در واقع برنامه ش استراحت نبود اگه محو اون مرد نمیشد !
چانیول به سمتش اومد و به وزنه اشاره کرد : بیا وزنه بزن !
چشم های جی آن گرد شدند . اگر فقط چانیول میخواست مجبورش کنه درست همون حرکت رو بده جی ان در لحظه به سمت خدا پرواز میکرد .
به سمتش رفت و گفت : من نمیتونم چان یول !
چانیول چشم غره رفت و نگاهش کرد .
_ دروغ نمیگم ! یه نگاه به تفاوت هیکل هامون بنداز ! من زورم کمه ! نفسم میره !
چانیول همونطور که پوکر بود تعداد وزنه هارو کمتر کرد و جی آن نگاهش کرد : بازم سنگینه ها !
چانیول فقط نگاهش کرد و پوکر پلک زد .
جی آن سر تکون داد : اگه زورم نرسید مواظبم باش !
جلوی آینه ایستاد و وزنه رو برداشت . در لحظه اول تعادلشو از دست داد اما خودشو جمع و جور کرد و صاف ایستاد .
_ بذارش پشتت !
چانیول گفت و جی آن ابلهانه پلک زد : یعنی چیکارش کنم ؟
چانیول یه روزی از شدت پوکر بودن میمرد -_-
_ یعنی بذار روی شونه هات ! وزنه برداری دیدی اگه خدا بخواد ؟
_ اوه !
وزنه رو بالا برد و گذاشت روی شونه هاش .
_ خب حالا برو !
جی آن به سختی خم شد . میبایست با اون وزنه بشین و پاشو بره و در همون لحظه حس میکرد نفسش بالا نمیاد .
اولی رو که رفت ایستاد و گفت : خیلی ... سنگینه چان یول !
چانیول نزدیک شد و از آینه نگاهش کرد : بیشتر خم شو ! به زانو هات فشار نیار !
خب چانیول حرفش رو به هیچ جاش نگرفته بود و قرار نبود وزنه هارو کمتر کنه .
جی آن خم شد و حضور چانیول رو نزدیک تر حس کرد . دست هاش رو دو طرف پهلوهاش گذاشت و جی آن سکته ی ناقص زیبایی زد .
_ کمرت رو خم نکن ! لگنت باید خم شه !
با جدیت گفت اما جی آن به جز دو دست اون مرد هیچ چیز دیگه ای رو حس نمیکرد .
به هر ضرب و زوری بود در حالیکه تمام مدت چانیول گرفته بودش تا درست خم شده ده تا زد و وزنه رو شوت کرد اونطرف و خودشو از چانیول فاصله داد .
چانیول چشم هاشو چرخوند : تا تو به عمل برسی من فرتوت میشم !
جی آن نگاهش کرد : مگه درخت کاشتی که میخوای به عمل برسه !
_ درخت میکاشتم زودتر نتیجه میگرفتم تا این چهار تا استخون تو !
_ من خیلی ام خوبم ! زور که نیست نمیخوام مثل تو گنده باشم !
_ من گنده ام کودن ؟! اینا چی ان پس ؟
چانیول به عکس های وزشکارهای بادی بیلدینگ که به دیوار های باشگاه بود اشاره کرد و جی آن چشم هاشو چرخوند : این بادکنکن ! واقعا نمیدونم این هیکلها چه جذابیتی داره که اینکارو با خودشون میکنن ! حتی دخترا هم از این گنده بک ها خوششون نمیاد ! من که همیشه متنفر بودم !
_ تو مگه دختری ؟!
چانیول در جوابش با خنده ی موذیانه ای پرسید و جی آن متوجه گندش شد . سرفه کرد و گفت : بعنوان پسر گفتم !
_ برای منم نبوده !
چانیول در جوابش به آرومی بی اون که نگاهش کنه گفت و به سمتش اومد : حرکت بعدی !
جی آن هوف کشید . چانیول جلوش ایستاد و چند لحظه نگاهش کرد .
یکدفعه دستهاشو بالا آورد و روی سینه های جی آن گذاشت و در کسری از ثانیه جی آن از جا پرید و ازش فاصله گرفت : چیکار میکنی ؟!
چانیول پوکر شد : میخوام بهت تجاوز کنم ! این کولی بازیا چیه ؟
جی آن فعلا قدرت تحلیل همه چیز رو از دست داده بود و قلبش توی دهنش میزد .
_ چرا اینطوری کردی ؟!
چانیول هوفی کشید : به طور عجیبی از بین همه ی اعضای استخونیت سینه ات عضله ایه و فعلا نمیخواد روی اون کار کنیم ! فعلا دست و پاهات اولویت دارن !
جی آن شوکه نگاهش کرد و پلک زد . چانیول براق شد : چیه میخوای سه ست پرس سینه هم بدم دوباره به غش و ضعف بیفتی ؟!
جی آن تند گفت : نه من گه خوردم !
چانیول قیافه شو کج کرد و گفت : برو دوش بگیر خسته شدم !
جی آن لب هاشو تر کرد : خونه دوش میگیرم !
چانیول نگاهش کرد : چرا تو همیشه خونه دوش میگیری ؟ لباس هست !
_ اونجا راحت ترم !
چانیول ابرو بالا انداخت و نزدیک شد . موشکافانه نگاهش کرد و گفت : وسواسی چیزی داری ؟
چشمهای جی آن از راه حل زیبایی که در دامش افتاده بود گرد شدند . در لحظه ایمانش به خدا قوی تر شد و تند گفت : اوه ... وسواس اونطوری که نه ! ولی خب یک کم روی حمام و دستشویی و اینا حساسم !
چانیول چند لحظه نگاهش کرد و سر تکون داد . همینطور که میرفت گفت : هر جور حساب میکنم تو باید تغییر جنسیت بدی !
_ یاااا!
جی آن پشت سرش داد زد و لبخند چانیول رو ندید ...

➴cαℓℓ мє нyυทg [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]Kde žijí příběhy. Začni objevovat