♡قسمت یازدهم♡

117 29 4
                                    

بهم بگو هیونگ

شاید چند ثانیه شوک خالص بود ! با چشمهایی از کاسه در اومده به مرد قوی روبروش که روش خم شده بود و لبهاش رو میبوسید خیره موند و وقتی در حد یک اپسیلون خون به مغزش رسید و سیگنال نصفه نیمه ی " تو یه پسر بیست و هفت ساله ای " صادر شد تکون خورد و دست هاش برای هل دادن چانیول بالا اومدند . اما نتیجه ای که دید بالا اومدن متقابل دستهای مرد روبرو بود و حلقه شدن انگشت هاشون روی هم !

این اتفاق نمیتونست بیفته ! گرچه همین حالا هم دیر بود اما تمام انرژیش رو برای پس زدنش کرد اما اون یه مرد واقعی بود و صد سال جی آن زورش بهش نمیرسید . نتیجه ی تقلاهاش بیشتر فشرده شدن بین بازوهای اون مرد بود و جی آن از این ضعف لعنتیش بیزار بود !

نمیدونست چند دقیقه طول کشید اما عین اون زمان رو تماما مقاومت کرد و چانیول بی اونکه اهمیت بده به حرکت لبهاش ادامه داد . وقتی بالاخره عقب کشید جی آن تقریبا خودش رو پرت کرد عقب و خورد به دیواره ی اتاقک !

با وحشت و نفس نفس زنان بهم خیره موندند و فقط چند ثانیه طول کشید تا چانیول خودش رو از آسانسور پرت کنه بیرون ... جی آن بعد از چند دقیقه شوک و پوچی محض همون جا سر خورد و روی زمین نشست ... برای چانیول میبایست سخت تر باشه که یه پسر رو بوسیده ! جی ان کسی بود که از حقیقت خبر داشت اما همین لحطه که قلبش وسط آسانسور افتاده و لگدمال شده بود از اینکه توی این شرایط هم اولین فکرش اون لعنتی خودخواهه از خودش متنفر تر از همیشه شد ...

🏐🏐🏐

تق تق آرومی به در میخورد و میدونست این مدل در زدن کیونگسو عه !

در که باز شد لبخند آدم پشت در برعکس شد : این چه قیافه ایه هیونگ ؟

جی آن چند لحظه بهش خیره موند و گفت : باهام کار داری ؟
کیونگسو گیج و نگران نگاهش میکرد : گفتم بریم بیرون اما تو اصلا خوب بنظر نمیرسی هیونگ !

جی آن به سمت مبل وسط سالن رفت و زمزمه کرد : میخوام تنها باشم !

کیونگسو که پشت سرش می اومد شنید : الآن یعنی میگی برم ؟ شرمنده من سیریش تر از این حرفهام و تا نفهمم تو چت شده جایی نمیرم !

جی آن روی مبل نشسته بود ، بعد از جمله ی کیونگسو هوف کشید ! روی مبل دراز کشید و پاهاشو توی شکمش جمع کرد .
کیونگسو پایین مبل نشست و دستشو گرفت . انگشت هاشو روی نبضش گذاشت و به چشمهای ورم کرده ش خیره موند .

_ کی اینطوری اشک تو در آورده ؟

جی آن بی حس گفت : مرد گریه نمیکنه دکتر ! بخاطر بی خوابیه !

کیونگسو لحظه نگاهش کرد و پوزخند کمرنگی زد : باشه بخاطر بی خوابیه ! ولی مردها هم گریه میکنن !

دستشو برگردوند روی مبل و ادامه داد : ضربانت خیلی بالاعه ! بهم بگو چی شدی !

_ قلبم شکسته سو !

➴cαℓℓ мє нyυทg [ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن