18

10.7K 1.7K 79
                                    

Fic↓

بعد از خوردن ناهار وارد اتاقش شد تا آگهی های استخدام آنلاین رو ببینه.

چند تا رو سیو کرد تا امروز بره و سر بزنه.

ولی یکیشون خیلی چشمش رو گرفته بود..

چون..فاک..حقوق خیلی خوبی داشت و توی یه جای باکلاس بود.

صددرصد از خداش بود بره و اونجا کار کنه.

یک هفته بود از روزی که با پارک تهیونگ چت کرده بود گذشته بود و دیگه بهش فکر هم نمیکرد.

داشت تلاش میکرد کلا کیم تهیونگ و هرچی تهیونگ توی این دنیاست فراموش کنه.

بعضی وقتا با فکر کردن به رابطه ی لیسا و تهیونگ بغض میکرد ولی تلاش میکرد تا به یه چیز دیگه فکر بکنه.

_
قرار گذاشته بودن سر ساعت 10 شب توی رستوران باشن.

این رفتار های فیک هردو رو کلافه کرده بود.

این که مجبور بودن توی اینستا پست هایی با متن:
عاشقتم لیسا
عاشقتم تهیونگ
دلم برات تنگ شده
و....
بزارن..اذیتشون میکرد.

این رو مخ بود ولی مجبور بودن.

بنگ پی دی  گفته بود فقط یک ماه باید قرار بزارن و بعدش با بهونه های مختلف جدا میشن.

چون سود کافی رو از این رابطه بردن.

اینجوری خوب بود
_____
پشت سنگر قایم میشود*

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now