142

5.1K 789 174
                                    

بعد از تماسش با مارک خیالش یکمی راحت شده بود
حداقل جاش امن بود

سمت خروجی ساختمون دوید و اهمیتی به چشمای متعجب بقیه نداد

با دیدن جیهیون جلوی خروجی خشکش زد
اون.. اون شیطان احمق

جیهیون لبخند مظلومی زد:"تهیونگ شی"

دلش میخواست کله ی جیهیون رو بِکَنه

اخمی غلیظی داشت
سعی کرد آروم باشه و اول بره پیش جونگ کوک
اون مهم تر از یه هرزه ی عوضی بود

از ساختمون خارج شد نگهبان بهش نگاه متعجبی انداخت
حق داشت
ماسک برنداشته بود

نگهبان سمتش اومد:"آقای کیم.."

"یه ماشین لعنتی...یه ماشین لعنتی بدید من باید برم جایی"
تهیونگ به سرعت گفت

"کجا میخواید برید؟ماسکتون چی؟صبر کنید من بهتون ماسک بدم"
و وارد و اتاقکش شد
همراه با سوئیچ ماشین و یه ماسک سفید بیرون اومد

"آه..ممنون.. ماشین کدومه؟"
تهیونگ با عجله پرسید و ماسک رو گذاشت

"خواهش میکنم آقای کیم... اون سمت پشت اون ماشین سفید..یه ماشین مشکی عه"
نگهبان گفت

تهیونگ بازم تشکر کرد و سمت جایی که باید ماشین می‌بود دوید
با دیدن ماشین سفید رنگ لبخند محوی زد و سوار شد
ماشین رو روشن کرد و گوشیش رو روی صندلی کناری ماشین انداخت

آدرس خونه ی مارک رو یادش بود
خدارو شکر میکرد سر این موضوع

مشغول رانندگی سمت خونه ی مارک شد

جونگ کوکش...چقدر ناراحت شده؟
دوست داشت اگه میتونست برگرده به شب گذشته و یه مشت محکم به خودش بزنه
بیبیش..
نمیدونست چی بگه تا جونگ کوک رو قانع کنه...موضوع بدتر...رابطه ای بود که با جونگ کوک داشت
قصد جیهیون رو نمیدونست
نمیدونست چطوری راضی شده و چه دارویی و چطوری به خوردش داده بود
فقط میخواست همه چی رو به جونگ کوک بگه



‌***


‌بابا:
جانگوکا...واقعا دل تنگتیم
Read 12:14 am

بابا:
لطفاً ما رو ببخش...ما دیگه با همجنسگرا بودنت مشکل نداریم.‌..
Read 12:16 am

بابا:
معذرت میخوایم..باشه پسرم؟!..فقط بزار یه بار دیگه ببینیمت‌...

جونگ کوک:
چرا؟!

بابا:
اوه جانگکوک...پسرم...چی چرا؟

جونگ کوک:
چرا الان که آیدل شدم میخواید ببخشمتون؟!

بابا:
خدایا.. جانگکوک اونجوری که تو فکر می‌کنی نیست.. ما دل تنگ توییم

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now