27

10.3K 1.7K 123
                                    

با رسیدن به آشپزخونه به دیوار سرد چسبید.

بغض داشت.

نفس عمیقی کشید و سعی کرد به چیزی فکر نکنه.

میدونست حسابی خرابکاری کرده.

سونگ بوم در حالی که با نگرانی بهش نگاه میکرد،سمتش اومد

"حالت خوبه جونگکوکا؟"

با نگرانی زمزمه کرد و جونگ کوک آروم سر تکون داد.

میدونست الان آقای پارک میاد و بالاسرش.

هردو میدونستن.

از در نیمه باز به تهیونگ لیسا نگاه کرد.

با چه لبخند های عاشقانه ای صحبت میکردن.

دوست داشت با همون چاقویی که سونگ بوم باهاش داشت گوشت رو تیکه تیکه میکرد،خودشو بکشه.

بقیه ی آشپز ها با ابرو های بالا رفته نگاهش میکردن.

پسر قد بلندی سمتش اومد
"هی خوبی؟اسم من مارکه...گارسون دیگه ی اینجا..اسم تو هم جونگ کوکه..درسته؟"

"خـ-خوبم..آ-آره"
با لکنت زمزمه کرد

با دیدن پیرمردی که رئیسش بود...حسش کرد.

ترس رو حس کرد.

پارک با اخم سمتش اومد:
"جئون..تو گفتی خراب کاری نمیکنی..لعنتی توی دو ساعت اول خرابکاری کردی!!..انتظار داری همچین آدمی رو اینجا نگه دارم؟؟؟؟..توهم زدی؟؟..خوب شد قرارداد رو ندادم امضا کنی... احمق...می‌دونی اینا کین؟؟آیدل های معروف لعنتی..بعد تو چیکار کردی؟؟زدی نوشیدنی رو ریختی رو لباسش"

پیرمرد حواسش نبود ولی تقریبا داشت عربده میکشید.

نگاه همه روشون بود.

نگاه تهیونگ و لیسا هم همینطور..
داشتن گوش میدادن.
___
سوپرایز

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now