124

6.3K 910 344
                                    

"تهیووووووووووووووونگ"
صدای فریاد بلند جونگ کوک باعث شد همشون از ترس کمی بپرن

دوید سمتش:"باورم نمیــشه!"
با ذوق گفت

جین غر زد:"باز چی شده؟"

کوک با ذوق:"ازم فن آرت کشیدن"
با چشمای قلبی گفت

نامجون خندید:"این عادیه"

جونگ کوک تند تند سرش رو تکون داد:"ولی خیلی خوشگلن...باورم نمیشه...ووویییی نگاهش کن"
و از توی گوشیش اون نقاشی زیبا رو نشون داد

تهیونگ لبخند زد:"خیلی خوشگله...شاید بخاطر اینه که خود تو خوشگلی؟نه؟"

صدای جیغ هوسوک اومد:"خفه شیدددد...جلوی من لاس نزنید...نزنید!"
درحالی که کلمه ی 'نزنید' رو زیر لب تکرار می‌کرد از اون جمع خارج شد

جیمین خندید:"راست می‌گفت..خیلی چندشید"

تهیونگ با خباثت ابرویی بالا انداخت:"باشه...حتما چتای شما قشنگه...'ددی فاک می...طاقت ندارم بیا و منو بکن' یا 'آآآه ددی بیا پیشم' یا 'بیبی به خودت دست نزن تا بیام' ؟"
جمله ها رو با تمسخر. بیان میکرد و ادا در می‌آورد.

"عوضی"
جیمین داد زد و پرید روش
جونگ کوک داشت از خنده خفه میشد

یونگی پوکر به جیمین و تهیونگ زل زده بود
کمی بعد سرشو از روی تاسف تکون داد و بلند شد و رفت توی اتاقش.

جونگ کوک داشت از خنده غش میکرد

سوکجین با ذوق اومد توی هال و آشپز خونه رو ول کرد
یه هودی صورتی تنش بود

"هی بچه ها جوک جدید پیدا کردمممم"
داد زد و تهیونگ و جیمین که داشتن همو میزدن با ترس به هم خیره شدن

صدای قفل شدن در اتاق یونگی اومد

نامجون بلند شد و گفت:"من میرم پیش یونگی.."

سوکجین داد زد:"وایسا نههه"

جونگ کوک اولین بار بود از نزدیک جوک های بی مزه ی سوکجین رو می‌شنید و کنجکاو بود

"من میگم خب.."

ادامه داد و جونگ کوک با ذوق بهش خیره شد:"میدونید چرا مار ها به ایستگاه قطار نمیرن؟"

جیمین سر تکون داد:"نه"

"چون دست ندارن بای بای کنن"و بلند و شیشه پاک کنی خندید

جونگ کوک خنده روی لبش ماسید
جیمین بلند می‌خندید

تهیونگ پوکر به زمین خیره بود و نامجون با ناامیدی به سوکجین خیره بود

جونگ کوک فیک خندید:"وای هیونگ چقدر خفن بود.. مرسی منو خندوندی...اصلا انرژی گرفتم برای باقی عه روز."

سوکجین با غرور سر تکون داد:"می‌دونم...خواهش میکنم"

"هعی...من میرم به مارک هیونگ پیام بدم"
جونگ کوک گفت و بلند شد که بره

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Onde histórias criam vida. Descubra agora