نیم ساعتی بود تهیونگ تلاش میکرد تا جونگ کوک رو از شوک در بیاره.
ولی اون پسر...از دست رفته بود!
"یا خدا جونگ کوک..من برات بلیط کنسرت گرفتم ، نمیخوام بفرستمت تیمارستان که!"
ولی جونگ کوک چشمش روی بشقاب غذا بود و حرفی نمیزد.
"آآآآآآآآآ"
جونگ کوک گفت و تهیونگ با حالت ' وات د فاک' نگاهش کرد.
"آآآآآآ آآآآآ آآ"
باز گفت"هی میخوای بریم گفتار درمانی؟"
اینو پوکر گفت و جونگ کوک جواب داد:"آآآ آآآآآ"
این دفعه صداش خشن بود..مثل این که فحش بده؟
تهیونگ کلافه شد
"جووونگ کووووک!!!!"با داد تهیونگ صاحب رستوران،پیرمردی که به نظر میومد اهل تلویزیون و آهنگ های جدید نیست،به هردوی اون ها چشم غره رفت.
جونگ کوک سعی کرد درست حرف بزنه:
"ا-انتظار د-داری بـ-بـ-بعد این خـ-خبر د-درست حرف بز-نم؟""من قصد لال کردنتو نداشتم"
تهیونگ گفت.جونگ کوک چشم غره رفت.
"واییی باورم نمیشه..دارم خواب میبینم؟؟؟"
جونگ کوک با ذوق گفت و چشماش داشت عین انیمه ها برق میزد.تهیونگ ریز خندید
"بیداری بیب"و خب...جونگ کوک یهو زد زیر گریه.
هق هق های محکم میزد.
تهیونگ توی شوک بود...وات د فاک؟ یه لحظه میخنده لحظه ی بعد گریه میکنه؟!
"وات د فــ-فاک"
تهیونگ زیر لب گفت و به جونگ کوکی که داشت هق میزد نگاه کرد.صاحب رستوران بالاخره عصبی شد
"چی میگین شما ها؟؟چتونه؟؟یک لحظه صدای گریه لحظه ی بعد صدای خنده...میشه مواد میزنین داخل رستوران من نیاین؟؟!"تهیونگ از پشت میز بلند شد
"آم ببخشید..جونگکوکا پاشو بریم"جونگ کوک داشت هق میزد و به همه چی بی توجه بود.
تهیونگ چشم غره رفت و پول غذا های خورده نشده رو حساب کرد.
سمت جونگ کوک رفت و دستشو گرفت..کوله اش رو روی دوش خودش انداخت و دست جونگ کوک رو کشید.
"بجنب پسر..این پیرمرد به نظر عصبی میاد."
از رستوران بیرون اومدند و یک گوشه که کسی نبود روی نیمکت نشستن.
تهیونگ ،جونگ کوک رو کشید توی بغلش.
"چرا گریه میکنی کوکی؟"
با لحن مهربون و آروم پرسید که باعث شد گریه ی کوک شدت بگیره..
دقایقی بود داشت گریه میکرد.
بالاخره آروم شد.
نفس نفس میزد."خوبی؟!"
تهیونگ برای چندمین بار پرسید."نـمیـ-نمیدونم…حس میکنم دا-دارم خواب میـ-میبینم...من خیلی خو-خوشحالم تـــه"
'ته' رو با لحن کشیده ای گفت که باعث شد دل تهیونگ براش ضعف بره.
"بیبی کیوت"
آروم گفت و کوک رو محکم تر بغل کرد.جونگ کوک دوست داشت خودکشی کنه..اون تحمل این همه خوشبختی رو نداشت!
___
"وات د فاک؟تهیونگ کجاست؟"سوکجین غر زد و نامجون سعی کرد آرومش کنه
"آروم باش...مطمعنن دلیل خوبی برای این رفتار هاش داره"یونگی هم غر زد
"امروز تمرین نکردیم..فردا میرینیم"جیمین هق مصنوعی ای زد
"نههه...نمیخوام...هق"و پرید توی بغل یونگی و محکم بغلش کرد
"ولم کننننننن"
یونگی فریاد زد و جیمین محکم تر بغلش کرد__
"خیلی خوش گذشت.. مرسی تهیونگی...هـ-هنوز باورم نمیشه...فکر کنم برم خونه گریه کنم"جونگ کوک با ذوق گفت و تهیونگ اخم الکی ای کرد
"چی؟؟حق نداری گریه کنی!"
کوک لباشو جلو داد
"سعی میکنم"تهیونگ موهاشو بهم ریخت و لبخند زد
"من برم..برو خونه و فردا ساعت پنج عصر باید محل کنسرت باشی...و یادت باشه همش نگاهت میکنم"جونگ کوک سه تا سکته رو رد کرد.
____
مود کوک مود آرمیاس:))ووت و کامنت پلیز💖💖💖
بوس پس کلتون
YOU ARE READING
🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱
Fanfiction[مزاحم سکسی] کیم تهیونگ..آیدل معروف و عضو بوی بند بزرگ بی تی اس...شبا چیکار میکنه؟🦋 درسته اون یه منحرفه.. جونگ کوک فن وفادار کیم تهیونگ که عاشقانه دوسش داره🌱✨ قرار نبود اینجوری عاشق بشن..قرار بود؟! *** Couple: Vkook - Yoonmin - Namjin *** Unknown:...