50

10.4K 1.6K 263
                                    

نیم ساعتی بود تهیونگ تلاش میکرد تا جونگ کوک رو از شوک در بیاره.

ولی اون پسر...از دست رفته بود!

"یا خدا جونگ کوک..من برات بلیط کنسرت گرفتم ، نمی‌خوام بفرستمت تیمارستان که!"

ولی جونگ کوک چشمش روی بشقاب غذا بود و حرفی نمی‌زد.

"آآآآآآآآآ"

جونگ کوک گفت و تهیونگ با حالت ' وات د فاک' نگاهش کرد.

"آآآآآآ آآآآآ آآ"
باز گفت‌

"هی میخوای بریم گفتار درمانی؟"
اینو پوکر گفت و جونگ کوک جواب داد:

"آآآ آآآآآ"

این دفعه صداش خشن بود..مثل این که فحش بده؟

تهیونگ کلافه شد
"جووونگ کووووک!!!!"

با داد تهیونگ صاحب رستوران،پیرمردی که به نظر میومد اهل تلویزیون و آهنگ های جدید نیست،به هردوی اون ها چشم غره رفت.

جونگ کوک سعی کرد درست حرف بزنه:
"ا-انتظار د-داری بـ-بـ-بعد این خـ-خبر د-درست حرف بز-نم؟"

"من قصد لال کردنتو نداشتم"
تهیونگ گفت.

جونگ کوک چشم غره رفت.

"واییی باورم نمیشه..دارم خواب میبینم؟؟؟"
جونگ کوک با ذوق گفت و چشماش داشت عین انیمه ها برق میزد.

تهیونگ ریز خندید
"بیداری بیب"

و خب...جونگ کوک یهو زد زیر گریه.

هق هق های محکم میزد.

تهیونگ توی شوک بود...وات د فاک؟ یه لحظه می‌خنده لحظه ی بعد گریه میکنه؟!

"وات د فــ-فاک"
تهیونگ زیر لب گفت و به جونگ کوکی که داشت هق میزد نگاه کرد.

صاحب رستوران بالاخره عصبی شد
"چی میگین شما ها؟؟چتونه؟؟یک لحظه صدای گریه لحظه ی بعد صدای خنده...میشه مواد میزنین داخل رستوران من نیاین؟؟!"

تهیونگ از پشت میز بلند شد
"آم ببخشید..جونگکوکا پاشو بریم"

جونگ کوک داشت هق میزد و به همه چی بی توجه بود.

تهیونگ چشم غره رفت و پول غذا های خورده نشده رو حساب کرد.

سمت جونگ کوک رفت و دستشو گرفت..کوله اش رو روی دوش خودش انداخت و دست جونگ کوک رو کشید.

"بجنب پسر..این پیرمرد به نظر عصبی میاد."

از رستوران بیرون اومدند و یک گوشه که کسی نبود روی نیمکت نشستن.

تهیونگ ،جونگ کوک رو کشید توی بغلش.

"چرا گریه می‌کنی کوکی؟"

با لحن مهربون و آروم پرسید که باعث شد گریه ی کوک شدت بگیره..

دقایقی بود داشت گریه میکرد.

بالاخره آروم شد.
نفس نفس میزد.

"خوبی؟!"
تهیونگ برای چندمین بار پرسید.

"نـمیـ-نمیدونم…حس میکنم دا-دارم خواب میـ-میبینم...من خیلی خو-خوشحالم تـــه"

'ته' رو با لحن کشیده ای گفت که باعث شد دل تهیونگ براش ضعف بره.

"بیبی کیوت"
آروم گفت و کوک رو محکم تر بغل کرد.

جونگ کوک دوست داشت خودکشی کنه..اون تحمل این همه خوشبختی رو نداشت!

___
"وات د فاک؟تهیونگ کجاست؟"

سوکجین غر زد و نامجون سعی کرد آرومش کنه
"آروم باش...مطمعنن دلیل خوبی برای این رفتار هاش داره"

یونگی هم غر زد
"امروز تمرین نکردیم..فردا میرینیم"

جیمین هق مصنوعی ای زد
"نههه...نمی‌خوام...هق"

و پرید توی بغل یونگی و محکم بغلش کرد

"ولم کننننننن"
یونگی فریاد زد و جیمین محکم تر بغلش کرد

__
"خیلی خوش گذشت.. مرسی تهیونگی...هـ-هنوز باورم نمیشه...فکر کنم برم خونه گریه کنم"

جونگ کوک با ذوق گفت و تهیونگ اخم الکی ای کرد

"چی؟؟حق نداری گریه کنی!"

کوک لباشو جلو داد
"سعی میکنم"

تهیونگ موهاشو بهم ریخت و لبخند زد
"من برم..برو خونه و فردا ساعت پنج عصر باید محل کنسرت باشی...و یادت باشه همش نگاهت میکنم"

جونگ کوک سه تا سکته رو رد کرد.

____
مود کوک مود آرمیاس:))

ووت و کامنت پلیز💖💖💖
بوس پس کلتون

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now