واقعا نمیدونست به چه دلیل فاکی ای جونگ کوک جوابشو نمیده
شاید ناراحتش کرده؟!_
ددی ته:کوک جواب بده!ددی ته:حالت خوبه؟؟کجایی تو؟
__
اهمیتی نمیاد گوشیش هی توی جیبش میلرزه
فقط میخواست بره خونه.با دیدن اولین تاکسی که داشت رد میشد نفس راحتی کشید
ماشین وایساد و سوار شد
بعد از دادن آدرس به صندلی ماشین تکیه داد و نفس عمیقی کشید'یعنی نمیدونم تو زندگی قبلیم کی بودم انقدر بدبختم..قاتل زنجیره ای بودم؟چی بودم؟؟'
همینطور داشت فکر میکرد و فکر میکرد.
دقایقی بعد..جلوی در خونشون بودن
بعد از حساب کردن کرایه پیاده شد.
زنگ درو زد
جواب ندادن
باز زنگ زد
جواب ندادنگوشیشو از جیبش در آورد و بی توجه به نوتیف ها شماره ی مادرش رو گرفت
"الو مامان؟کجایید؟"
-....
"چی؟شب نمیاید؟"
-...
"ساعت چند میاید؟دو صبح!؟؟"
جمله ی آخر رو داد زد
-....
"خیلی خب..کلید کجاست؟"
-....
"میرم میگیرم ازش..خیلی خب..باشه..خداحافظ"
و قطع کردسمت مغازه ی کنار خونه اشون رفت و درو آروم باز کرد
"سلام؟"
شکمش کمی درد گرفت..دستشو روی شکمش گذاشت ناله ی ریزی کردبا دیدن آقای هان..صاحب مغازه لبخند زد
"سلام..مامانم گفته کلید خونه دست شماست..میشه بدید؟"هان مرد مورد اعتمادی بود و چندین سال بود اونجا بود.
هان لبخندی زد:"حتما..صبر کن"
و رفت تا کلید رو بیاره.کوک نگاهی به دکور مغازه انداخت
ساده بود..یه خشکشویی ساده.هان با دسته کلید اومد:"بیا..حالت چطوره؟"
کوک با لبخند کلید رو گرفت:"ممنون..خوبم شما خوبین؟"
هان 'آه'ـی کشید:"منم خوبم"
کوک چیزی نگفت و لبشو گزید
با دیدن این که آقای هان کار داره دستشو گذاشت روی میز نزدیک آقای هان و گفت:"من برم مزاحم نباشم... مراقب خودتون باشید و زیاد کار نکنید"هان لبخندی زد:"توام همینطور..مراقب خودت باش"
کوک دست تکون داد و رفت
در خونه رو باز کرد و وارد شد
خونه تاریک بودچراغ هارو زد و سمت اتاقش رفت.
باید یخ میزاشت رو کبودیش
لباسشو با یه دست لباس خونگی عوض کردشکمش کبود شده بود.
گونه اش کمی قرمز بوداز اتاق بیرون رفت و با یادآوری چیزی صبر کرد..برگشت توی اتاق و اسپیکرش رو برداشت.
هیچ اهمیتی نمیداد چه اتفاقی افتاده
وقتی تنها میشد باید آهنگ میزاشت.
اسپیکر رو روی اوپن گزاشت و با بلوتوث بهش وصل شدآهنگ Run از بی تی اس
اوه نگفتم بهتون؟روز بعدی که تهیونگ رفت پاریس،رفت کمپانی
نگهبانا راهش ندادن داخل و تهیونگ هم تلفنشو جواب نمیداد..پس بیخیال شد.زیر لب با خودش میخوند و سمت فریزر رفت.
و دقایقی بعد یخ رو روی کبودیش گذاشته بود
هی یخ میزد ولی باید یه کاری برای کبودیش میکرد.
باز صدای نوتیف گوشیش که روی اوپن بود.
کلافه شد و گوشیش رو برداشت
با دیدن نوتیف هایی که از طرف'ددیته' بود ابرویی بالا انداخت.'تازه یادش افتاد دوست پسر داره؟'
نیشخندی زد:'چه جالب..من یادم رفته'
و گوشی رو گذاشت کنار.سمت تی وی رفت و روشنش کرد
با دیدن سریالی که نشون میده چشماش برق زد.
سمت آشپزخونه رفت و پاپ کورن رو از کابینت پیدا کرد.
و مشغول شد..کار مورد علاقش.
___________
ایشالا تا یکی دو ساعت آینده اپ کنم باز
اصن چه نویسنده خوبیم؟حال میکنیددد؟😂🍻خب من از ایموجی پول کشیدم بیرون
الان رو این کراشم:🍻هق
خیلی دوستون دارمممممم ❤🖤❤🖤❤🖤🤤✨
KAMU SEDANG MEMBACA
🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱
Fiksi Penggemar[مزاحم سکسی] کیم تهیونگ..آیدل معروف و عضو بوی بند بزرگ بی تی اس...شبا چیکار میکنه؟🦋 درسته اون یه منحرفه.. جونگ کوک فن وفادار کیم تهیونگ که عاشقانه دوسش داره🌱✨ قرار نبود اینجوری عاشق بشن..قرار بود؟! *** Couple: Vkook - Yoonmin - Namjin *** Unknown:...