"دوست پسرم شو!"
"هوم؟"
با شنیدن صدای گربه مانند چانیول، خیره به چشمای گرد و درشتش که با بُهت بهش زل زده بودن ادامه داد. "تا قبول نکنی بهت نمیگم" کریس دیگه بیشتر از این نمی تونست تو چشمای چانیول نگاه کنه. دستشو از کنار سرش جمع کرد و داخل جیباش فرو برد. سرشو بالا گرفت و خیره به سقف سفید توالت لباشو غنچه کرد.
"این الان...یه پیشنهاد بود؟" بالاخره بعد از چند ثانیه ی نسبتاً طولانی صدای ضعیف چانیولو از یکم پایین تر شنید. بدون این که سرشو پایین بیاره زیر چشمی نگاهی بهش انداخت. یه جور جمع شده بود که حالا اون چند سانت اختلاف قدی، چیزی شبیه ۱۵ سانتی متر شده بود.
"چی؟! پیشنهاد؟! پفف...نه بابا فقط داریم شرط میبندیم" کریس الکی خندید و درحالی که هردو دستشو تو هوا تکون میداد گفت. "یعنی اگه نخوام برام تعریف کنی، نباید قبول کنم؟" چانیول پرسید.
نگاه کریس چند ثانیه تو نگاه چانیول گره خورد و بعدش یهو برگشت تا سمت خروجی بره. "اصلا بیخیال" یهو گفت اما هنوز دستش به دستگیره ی در نرسیده بود که چانیول پرید و مثل کوالا از بازوش آویزون شد.
"باشه باشه قبوله. میشم. دوست پسرت میشم" چانیول تقریبا داد زد. برای اولین بار تو عمرش میخواست یه تصمیم یهویی و درست بگیره و فرصتشو از دست نده. اصلا وقتی به این فکر میکرد که با همین کار میتونه چشم چند تا از رلای قبلیشو در بیاره، از اعماق وجودش ندای یوهاهاها به گوش میرسید.
کریس سریع برگشت. "یعنی همین الان قبول کردی دوست پسرم شی؟" با چشمهای گرد و متعجبش پرسید. "بله بله پیشنهادتو قبول میکنم... به هرحال حق داری عاشقم شی." چانیول همونطور که هنوز به بازوی کریس چسبیده بود و با کف دستش نازش میکرد جواب داد و خندید.
🐓🐒🐓🐒🐓🐒🐓🐒🐓🐒
یکی- دو هفته بعد
"دینگ دونگ دونگ دی دی دینگ دانگ دونگ"
پلک راستشو به سختی باز کرد و همونطور که سعی میکرد سمت گوشیش غلت بخوره، صدای خر و پف آرومی رو کنار گوشش شنید وㅡ ناخواسته لبخند زد.
دستشو سمت موبایلش دراز کرد و از همون فاصله صداشو برید. سمت کریس برگشت و با ستون کردن آرنجش زیر بدنش، حالا دید بهتری بهش داشت.
"هی."
دستشو از حاشیه تی شرتش سمت شکمش برد و تکونش داد.
"پاشو""پاشو"
"پاشو"
و بالاخره گوشه چشم پسر بزرگترم باز شد و همونطور که درگیر آنالیز شرایط بود، سعی کرد بشینه. یه خمیازه و طولانی و بعدش انتظار برای بالا اومدن سیستم.
YOU ARE READING
🕊 𝑭𝑶𝑶𝑳 🕊
Fanfiction─بدونشک الهـهی بدشانسی بایـد جلوی چانیـول لُنگ مینداخت؛ یا حتی بیشتـر از اون، فرش قرمز جلو پاش پهن میکرد و با احترام سـوار لیموزین میکردش. حالا فکر میکنید چی باعث همه ایـن بدبختیهاش شده؟ درستـه، کریس وو؛ همـون پسـرهی چینی-کاناداییِ مغرور که علاق...