Did you think I'd crumble
Did you think I'd lay down and die
Oh no, I will survive
😗🔥
بعد از این که داروها رو پیدا کردیم... خب...
راستش خیلی چیزا تغییر نکردن.
چیزایی که تغییر نکردن ایناست: هنوزم بوی خون توی هوا حس میشه.
هنوزم چند وقت یه بار باید برای آذوقه از کمپ بزنیم بیرون.
هنوزم زامبیا پشت درای بستمون منتظرن و ما باید از ترسشون توی پناهگاه کوچیکمون قایم بشیم.
هنوزم شبا دور آتیش میشینیم و حرف میزنیم.
و هنوزم همون زندگی قبلی رو داریم.چیزی که یک هفته بعد از پیدا کردن سرنگ ها فهمیدیم این بود که اونا روی زامبیا تاثیری ندارن. اونا فقط روی کسایی که گاز گرفته شده باشن و هنوز تبدیل نشده باشن اثر میکنه.
ما یه زامبی رو زنده اسیر کردیم و دارو رو روش امتحان کردیم. و هیچ اتفاقی نیفتاد.
آخرسر مجبور شدیم خودمون بکشیمش.
اون سرنگا جمعا یه بسته ی ده تایی بود درست مثل همونایی که من و لیام پیدا کردیم. یکیش روی من مصرف شد و یکیش هم واسه ی امتحان. الان فقط هشت تا مونده پس بازم نمیتونیم اونقدر بی پروا باشیم و دست به هر کاری بزنیم.
چیزایی که تغییر کردن ایناست: دیگه وقتی به ماموریت های بیرون کمپ میریم، مثل قبل از شدت استرس دست و پاهامون بی حس نمیشه چون حداقل میدونیم که یه جور پادزهر توی خونه داریم.
و... همیشه تغییرات فقط خوب نیست. ما تغییرات بد هم داشتیم.
در عین حالی که کابوسای من تا حدی کمتر شدن، مال لیام بیشتر شده.
خیلی وقتا از خواب بیدار میشم و میبینم منو محکم گرفته و داره خواهش میکنه تنهاش نذارم.
خیلی شبا با هم گریه کردیم و خیلی روزا با به یاد آوردن خاطرات بدی که پشت سر گذاشتیم حالمون گرفته شد.
به هرحال میدونم این عشق به لیام و بقیه ی اون پسرا بود که منو تا اینجا رسوند و قراره از این به بعد هم کمکم کنه جلو برم.
چیزایی که هیچ وقت قرار نیست تغییر کنه ایناست: عشق
و تلاش برای زنده موندن.لیام داره وسایل انبارو طبقه بندی میکنه و انواع باندها و پمادا رو تو جای درست خودشون میذاره.
من از پشتش نزدیک میشم و برای این که مثل همیشه سوتفاهم پیش نیاد یه بار گلومو صاف میکنم تا بدونه منم که دارم میام.
از پشت بغلش میکنم و دستامو دورش میندازم.
جعبه ی توی دستشو جای مخصوص خودش قرار میده و وقتی آزاد شد، بازوهامو لمس میکنه.
YOU ARE READING
Z END
Horrorاونا میگن "عاشق شدن کار آسونیه. قسمت سخت ماجرا نگه داشتن عشقیه که پیدا کردی." توی دنیایی که داره به آخر میرسه و به جای آدما زامبیا داخل خیابوناش راه میرن، این جمله معنای کاملا متفاوتی پیدا میکنه. A Ziam Story [Highest ranking: #1 - Horror] [Complete...