Once you cross the line
You'll be wishing you would listen when you meet your demise
پیشونیمو به میله های سرد تکیه میدم و بی توجه به اطرافم هق میزنم.
گلوم خشک شده و چشمام همه جا رو تار میبینه.
همین دیشب بود که تو بغلش بودم. اما الان انگار کیلومترها دورتر از منه.
من که میخواستم تو تمام عمرم دنبالش کنم. چرا جایی رفت که من نمیتونم برم؟
اشکامو پاک میکنم و سعی میکنم خودمو بالا بکشم.
با کف دستم تقریبا محکم به لپم میزنم تا از این فضای غبار آلودی که توش گیر کردم بیرون بیام.
تو زین مالیکی. همه ی خانوادتو از دست دادی، دختری که مثل خواهر خودت بود جلوت کشته شد، سگ مورد علاقت برای دفاع ازت تیکه تیکه شد، دوست های صمیمیت برای نجات دادن جون تو و بقیه ازت جدا شدن تا برن دنبال یه آدرس الکی توی نقشه تا شاید واکسنی علیه این سیاهی پیدا کنن، عشق زندگیت داره به خاطرت میجنگه و شاید هرگز برنگرده، اون وقت تو نشستی داری گریه میکنی؟؟
که چی بشه؟
چند نفر دیگه باید به خاطرت بمیرن؟
مگه چه قدر ارزش داری که این کارا رو برات انجام میدن؟
صداهای توی سرم خفه نمیشن و هرچی بیشتر دستامو روی گوشام میذارم، بلندتر داد میزنن.
و راستشو بخوایید، اونا دارن حقیقتو میگن.
دیگه خسته شدم از این که بذارم کسی برای من بمیره. پس خودم چی؟ اینقدر بی عرضم؟ همیشه این بقیه هستن که باید ازم مراقبت کنن؟
نه
دنیا به آدمی مثل لیام نیاز داره. اونه که باید زنده بمونه نه من.
اطرافمو نگاه میکنم تا ببینم در ورودی دیگه ای پیدا میشه یا نه. هیچی نیست. دور تا دورش فقط دیواره.
ماشینو همونجا رها میکنم و شروع به گشتن دیوارها میکنم.
جایی که بشه ازش رد شد، سوراخی که بتونم خودمو توش جا کنم، هرچیزی. هرچیزی که منو به اون سمت برسونه.
دور تا دور عمارت قدم میزنم و اینچ به اینچ دیوارهاشو میگردم.
بالای اون دیوارای بلند، چند لایه سیم خاردار کشیده شده و رد شدن ازشو غیرممکن کرده.
فاک بهش! همه ی ساختمونا خراب شده و اون وقت تنها جایی که سالم مونده باید دقیقا همین یکی باشه؟ مگه چه قدر محکم ساختنش؟!
ولی من زین نیستم اگه نتونم از چند لایه بتن احمقانه رد بشم.
و آخر به جایی که دقیقا نیاز داشتم میرسم. بالای دیوار این نقطه، یکم فرو ریخته و لایه های سیم خاردارش نازک شده. اگه چندتا سنگ بزرگو جا به جا کنم و زیر پام بذارم یا...
أنت تقرأ
Z END
رعباونا میگن "عاشق شدن کار آسونیه. قسمت سخت ماجرا نگه داشتن عشقیه که پیدا کردی." توی دنیایی که داره به آخر میرسه و به جای آدما زامبیا داخل خیابوناش راه میرن، این جمله معنای کاملا متفاوتی پیدا میکنه. A Ziam Story [Highest ranking: #1 - Horror] [Complete...