21. Again...

703 190 108
                                    

Knock me down, it's all in vain

I'll get right back on my feet again











فردا صبح اولین چیزی که بیدارم میکنه کشیده شدن زبون خیس ووفی روی گونمه. میخندم و با دستم پسش میزنم.

- نکننن! به خدا بیدار شدم.

- ووف ووف!

چشمامو به زور باز میکنم و یه ووفیِ خوشحال جلوم دم تکون میده. کف دستمو روی پوزه ی بامزش فشار میدم و با خنده عقب میزنمش.

ووفی انگار که خیالش از بابت من راحت شده، از روم رد میشه تا به لیام برسه. زبونشو سرتاسر صورت لیام میکشه و حتی از منم بیشتر تفیش میکنه.

- نکن زین. بذار بخوابم...

اخم میکنم و با این که لیام منو نمیبینه، دستمو به کمرم میزنم.

- دست شما درد نکنه آقای پین. مگه من هر روز لیست میزنم؟!

لبخند قشنگی روی لباش میاد. همینجوری که چشماش بستست دستشو دراز میکنه تا منو بگیره.

انگشتش داخل دهن خیس ووفی میره. چهرشو جمع میکنه و دوباره امتحان میکنه. این بار موفق میشه کمرمو گیر بیاره و منو محکم به خودش میچسبونه.

- فعلا که تو رو باید لیس زد لواشک!

- ایششش لیام نکن. ووفی تفیت کرده داری منم خیس میکنی. ولم کن ببینم.

گونشو روی مال من میکشه و وقتی جیغم در میاد کارشو با جدیت بیشتری انجام میده.

زمانی که حسابی از کاردستی خودش راضی میشه، کنار ابرومو میبوسه و بالاخره با کش و قوس روی تخت میشینه.

- چه صبح خوشگلی. اگه همیشه اینجوری بیدار بشم هیچوقت پیر نمیشم.

- همینجوریشم منو داری پس پیر نمیشی.

- معلومه که همینطوره.

منو میگیره بغلش و فشار میده. دیگه داره لهم میکنه!

- مرتیکه ریقم در اومد! مگه عروسک فشاریم؟!

ووفی صداشو میذاره رو سرش و همراه جیغ جیغای من اونم ووف ووف میکنه. لیام از خنده ریسه میره و دستشو میذاره روی شکمش.

- چه هم نوایی قشنگی! خوش به حال من.

از روی تخت پا میشه و با گرفتن دستم کمک میکنه منم بلند بشم.

- لیام امروز برنامه چیه؟

- همممم... خب سهمیه ی بنزینمون داره ته میکشه. چاره ای نیست جز این که یه ماشین دیگه برداریم. امروز باید دنبالش باشیم.

لب پایینیمو بیرون میدم.

- چه حیف شد. من دوسش داشتم.

خم میشه و روی همون لب بوسه ای میذاره.

Z ENDWhere stories live. Discover now