32. NOT The Kind

670 183 134
                                    

I'm not the kind, to lay down and die







من تمام روز پیش لیام دراز میکشم و بغلش میکنم.

هیچ کاری نکردن بعضی وقتا حس خوبی داره. مخصوصا وقتی که بدن گرم دوست پسرت بهت چسبیده و آرومت میکنه.

صدای باز شدن در و بعد، ورود یه ماشین شنیده میشه. و... اون صدای موتوره؟

لیام از روی تخت بلند میشه و میره دم پنجره.

هنوز هیچکدوم لباس نداریم و فرصت خوبیه که حتی بیشتر بدنشو دید بزنم.

اون از بین میله های پنجره ی اتاقم به حیاط خیره میشه و اخم میکنه.

تقریبا سریع از پنجره فاصله میگیره و لباسشو از روی زمین برمیداره. اینقدر هول هولکی شروع به پوشیدنش میکنه که نزدیکه آستینش جر بخوره.

من با نگرانی از جام نیم خیز میشم. انگار خبری شده.

- لیوم؟ مشکلی پیش اومده؟

لباس پوشیدنشو کامل میکنه و زیپ شلوارشو میبنده. نزدیک تخت میاد و با گرفتن دو طرف صورتم روی لبامو مختصر میبوسه.

- اونا تنها نیستن. دو نفر ناشناس باهاشونه. اینجا بمون زین. از اتاق بیرون نیا.

بدو بدو میره و منو پشت سر خودش جا میذاره.

اخم میکنم. ازم انتظار داره بشینم و فقط نگاه کنم؟

بلند میشم و لباسای خودمو کم کم میپوشم.

پایین تنم یکم درد میکنه و نمیتونم مثل لیام چهار نعل بدوام. عوضیِ خوش شانس.

خودمو توی آینه ی کوچیک اتاقم مرتب میکنم و موهامو از جلوی چشمم کنار میزنم. الان تقریبا سه دقیقه ای شده که لیام رفته. فکر کنم باید برم دنبالش.

کور خونده اگه خیال کرده قراره ثابت یه جا بشینم.

از اتاقم بیرون میام و وارد راهرو میشم. دری که به حیاط میرسه رو باز میکنم و یه نگاهی به جمعیت حاضر توی محوطه میندازم.

لویی و هری هنوز نزدیک ماشینن و نایل یکم اونورتر وایساده. ولی غیر از آدمایی که همیشه میشناسم، دو نفر جدید هم به چشم میخورن که کنار موتور خودشون وایسادن.

یه دختر با موهای بلند بلوند و چشمای آبی که به نظر میاد یکی دو سالی از من بزرگتر باشه. تیرکمون دستی خفنی داره و با این که گارد نگرفته ولی معلومه اگه لازم بشه آماده ی شلیکه.

دقیقا کنارش یه پسر با همون رنگ مو و رنگ چشم وایساده. با این تفاوت که موهای کوتاه تری داره و یه تفنگ دو لول روی شونش تکیه داده.

هردوشون لباسای خاکستری یکسانی دارن که یه شنل کوتاه پشتش وصل شده. و هردوشون بی اندازه خوشگلن.

Z ENDWhere stories live. Discover now