part23

756 146 189
                                    

همه رزیدنتا دور استاد نامجون جمع شده بودن.

استاد عکس ام آر آی یه بیمارو نشون میداد و توضیحاتی راجبش میداد.

جیمین درست روبه روی تهیونگ ایستاده بود.با دقت به توضیحات استاد گوش میکرد.

تهیونگ طبق معمول شیطونیش گرفته بود.به جیمین اشاره زد.

جیمین توجهش جلب شد. (بی تربیت)

تهیونگ از دور براش قلب درست کرد.

جیمین خنده ش گرفت و انگشتشو روی لبش گذاشت آروم لب زد :هیس

تهیونگ اما اصلا توجهی نکردو به کارش ادامه داد.

اینبار از دور لب زد :دوست دارم.

جیمین سرشو با تاسف به چپ و راست تکون دادو استاد و اشاره زد.

دوباره سعی کرد حواسشو به حرفای استاد بده.
اما ته دست بردار نبود.

اینبار براش یه بوس پروازی فرستاد که متاسفانه گیر نامجون افتاد.

استاد نامجون به کسایی که روبه روی تهیونگ بودن نگاهی انداخت بعد برگشت سمت تهیونگ خیلی جدی به صورت تهیونگ نگاه کرد:دکتر کیم میشه ازتون خواهش کنم توضیحات منو یکبار دیگه برای بچه ها بگین.

تهیونگ از خجالت صورتش سرخ شده بود ،سرشو پایین انداخت.
_دکتر کیم ....با شمام

تهیونگ سرشو بلند کردو با کمال ناباوری بیشتر حرفای استاد نامجون گفت.

استاد سرفه کوتاهی کرد:ممنون فقط لطف کنید وقتی کارمون اینجا تموم شد بمونید من چند لحظه باهاتون کاردارم.

جیمین شکه شده بود.تهیونگ خیلی باهوش بود.

استاد که کارش تموم شد روبه رزدینتا گفت که میتونن برن.

همه از اتاق بیرون رفتن.
استاد:دکتر کیم لطف کنید بیاین اتاق من .

جیمین آروم داشت خارج میشد که استاد صداش کرد:دکتر پارک.

جیمین برگشت:بله استاد.
_شما هم همینطور.

هرسه داخل اتاق استاد شدند.استاد درو بست و پشت میزش نشست.

به اونها هم اشاره زد که بشینن.
هردو با تردید نشستن.

_من جلوی بقیه نخواستم بهتون چیزی بگم.ازتون یه سوال دارم.شما با هم قرار میزارین،درسته؟

هر دو همزمان به هم نگاه کردن و سریع جواب دادن:نه

جیمین دستاشو تند تند تکون داد:نه نه استاد اینطور نیست.

تهیونگ یکم دلش گرفت.

_دکتر پارک آروم باش.زندگی شخصی شما به من هیچ ارتباطی نداره ولی اینجا بیمارستان و شما قراره دکتر این مملکت بشید خب ...میخوام بگم کمی احتیاط کنید.

lost soul(روح گمشده )/MINVWhere stories live. Discover now