با کمر درد بدی از خواب بیدار شد.چشماشو آروم باز کرد.خواست تکونی به خودش بده که یهو کمرش تیر کشید.از درد لبشو گزید.
+لعنت بهت جیمین وحشی....آخه سه بار اونم توی یه شب....اونم برای اولین بار.......خدا بهم رحم کنه چطوری باید این وحشیو تحمل کنم.
به کنارش نگاهی انداخت،جیمین نبود.فکر کرد رفته دستشویی.دستاشو تکیه گاه بدنش کرد و با ناله سعی کرد بشینه.
در همین زمان در اتاق باز شد جیمین در حالیکه توی دستاش چند تا پاکت و دو تا لیوان بزرگ شیرکاکائو بود، وارد شد.
به سمت تخت نیم نگاهی انداخت:بیدارشدی کیوتی؟
ماگا رو روی میز گذاشت.تهیونگ چشم غره ای بهش زد:میبینی که.
جیمین در حالیکه لبخند میزد روی تخت نشست.لپای تهیونگ کشید:چرا اول صبحی دوست پسر من اینقدر بداخلاق شده.
+بهتره نیست اینو از خودت بپرسی.
جیمین یکم خجالت کشید:درد داری؟
+معلومه که درد دارم.
ج:ببخشید حق با توئه دیشب کارام دست خودم نبود.معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه.
حالا پاشو یه آبی به دست و صورتت بزن با هم صبحونه بخوریم.+میدونی هر چی فکر میکنم تعجبم بیشتر میشه حتی دارم ازت وحشت میکنم.
جیمین گنگ نگاش کرد:منظورت چیه؟
+واقعا به اون قیافه خشک و جدیت نمیخورد اینطور وحشی باشی.من فکر میکردم حتی تو این کارم باید من پیش قدم بشم.
جیمین خندید:بهتر نیست به جای وحشی کلمه بهتری به کار ببری....مثل سکسی؟بنظرت دیشب هات نبودم؟
در ضمن تقصیر خودته یه نگاهی به خودت بنداز تو خیلی وسوسه کننده ای.حتی همین الانم اگه زودتر یه چیزی تنت نکنی بهت قول نمیدم اتفاقی نیفته.
تهیونگ سریع ملافه رو دور خودش پیچید:خیلی منحرفی.میشه روتو برگردونی میخوام لباس بپوشم.
جیمین چشمی گفت و سریع به طرف پنجره رفت.همونطور که درحال تماشای بیرون بود گفت:یه موضوع دیگه من اون موقع خبر نداشتم تو واقعا کی هستی .اگه میدونستم تو بیوتی خیلی زودتر از اینا رابطمون شروع میشد.
تهیونگ یه لحظه دست از لباس پوشیدن برداشت:میشه جلوی من دیگه اسم اون دختر رو نیاری من تهیونگم .ته.ه.ی.و.ن.گ فهمیدی؟
جیمین برگشت:تو به بیوتی حسودیت میشه؟
ته فریاد زد:کی گفت برگردی.جیمین سریع برگشت:واقعا ته ته؟ ولی اون خودتی.
+نخیرم من اون نیستم.نمیدونی وقتی اسمشو جلوم میاوردی و منو باهاش مقایسه میکردی چقدر حالم بد میشد.
تو باعث شدی از خودمم بدم بیاد عوضی.اصلا بیا فرض کنیم من بیوتی نبودم، واقعا فکر میکنی کارت درست بود؟
YOU ARE READING
lost soul(روح گمشده )/MINV
Fantasyنام فیک :روح گمشده نویسنده :crazy of vmin کاپل :minv سلام شما از روح میترسید؟اصلا به روح اعتقاد دارین؟ تا حالا یه روحو از نزدیک دیدین ؟ فکر میکنید دیوونه شدم ... پس دارین اشتباه میکنید . من نه دیوونه شدم نه آدم خیال پردازیم.یکی رو میشناسم که یه شب...