part 34

518 104 34
                                    

مشغول خوردن صبحونه بود. فنجون قهوه شو روی میز گذاشت. امروز روز تعطیل بود، تصمیم گرفت به تهیونگ پیام بده تا با هم برن بیرون.

+صبح بخیر هانی ، بیداری؟
_صبح بخیر
+داری چیکار میکنی؟
_هیچی صبحونمو خوردم ، میخوام برم دوش بگیرم، برا ناهار قرار دارم.

به صفحه موبایل خیره شد، قرار....
+با کی قرار داری؟

_با دوستای قدیمیم، یه دوره همیه منم خبر نداشتم دیروز سوجون بهم گفت.

+پارک سوجون!!!! اونم هست؟
_خب آره مگه چیه؟

خواست تایپ کنه ولی ترجیح داد زنگ بزنه.
بعد از چند تا بوق تهیونگ برداشت.
_الو
+منم میام
_چی؟؟
+مگه چیه منم میخوام بیام، اینجوری با دوستاتم آشنا میشم.
_جیمینا تو الان جدی ای؟
+آره

_اونوقت به چه عنوانی میخوای بیای؟احتمالا نمیخوای بگی دوست پسرمی که؟

+عنوان نمیخواد، من نمیتونم تو رو با اون سوجون تنها بفرستم.

_معلوم هست چی میگی جیمین؟ اولا که سوجون دوست دختر داره اینو صد دفعه گفتم، دوما دلیلی نداره من هر جا برم تو با من بیای.شبیه این شوهرای غیرتی شدی.

+گفتی شوهر؟

یکم هول شد:منظورم......‌ دوست پسر غیرتیه.

+بگو ببینم همه اونایی که میان استریتن؟
_نه اتفاقا دو نفرشون گین، قراره با دوست پسراشون بیان.
+خب دیدی پس منم میام.
_به عنوان دوست پسر!!!
+نه به عنوان همکار.
_اونوقت چرا باید همکارمو با خودم ببرم به دورهمی دوستانه؟
+اَه تهیونگ چقدر اذیت میکنی
_من اذیت میکنم یا تو؟ خوبه منم بهت گیر بدم بگم دیگه با کوکی همخونه نباش.
+این فرق میکنه
_هیچ فرقی نداره، جیمینا ما دوست پسر هم هستیم ولی زندانی که نیستیم مگه به عشقمون شک داری؟

+معلومه که نه.
_خب پس حرفی نمیمونه.
+کی برمیگردی؟
_نمیدونم فکر کنم دو سه ساعتی طول بکشه.
+میخواستم ببرمت بیرون.
_اشکالی نداره بمونه برا یه روز دیگه.
+خب شب که میتونی بیای.
_نه نمیتونم یه عالمه کار دارم، باید کارتای دعوت تولدمو بنویسم.
با ناراحتی باشه آرومی گفت.

_خب تو بیا اینجا.
+نه مامانت هست خجالت میکشم.

تهیونگ یکم فکر کرد:اصلا یه کاری میکنم، کارتارو باخودم میبرم بعد از ناهار من میام خونت، چطوره؟
+راست میگی؟ عالیه.

_حالا میزاری برم حموم؟

+آره برو،صبر کن ....چیزه زیاد به سوجون نزدیک نشو.
صداشو برد بالا:جیمیییییییین
+باشه باشه شوخی کردم، داد نزن.

lost soul(روح گمشده )/MINVWhere stories live. Discover now