کافی شاپ
جانکوک با نی مشغول سرکشیدن شیرموزش بود.
لیا به چهره بانمکش نگاهی انداخت و لبخندی زد:تو واقعا شیرموز دوست داری!!+آره خیلی ...من برا زنده بودن بعد از اکسیژن به شیر موز نیاز دارم .هه هه
_تا حالا متوجه این روی کیوتت نشده بودم.
+حالا کجاشو دیدی..قراره از این به بعد زیاد ببینی.یه نمونشو دیشب نشونت دادم.
لیا صورتش سرخ شد:چی داری میگی کوکی.ممکنه یکی میشنوه.
صداشو پایین آوردو گفت:میخوای بگی دیشب روی کیوتت نشونم دادی؟
جانکوک بدنش آورد روی میز و توصورت لیا نگاه کرد:دقیقا...ولی به زودی منتظر اون روی سکسیه خشنم باش.
لیا خودشو عقب کشید دستی به گونه های داغ شده ش کشید:بس کن کوکی الانه که هرکسی صورتمو ببینه بفهمه بین ما چی گذشته.
کوکی به چهره سرخ شده از خجالت لیا نگاه کرد.دستاشو به طرفش بردو لپشو توی دستش فشردو کمی کشید:خیلی کیوتی....نگاش کن از خجالت سرخ شده.
لیا دستشو رو لپش کشید:آی چیکار میکنی.
+حالا جدی جدی امشب میخوای برگردی خونتون؟
_باید برگردم ،بابام شک میکنه.دیشبم به بهونه شیفت شب موندم.
کوکی لباشو جمع کردو اخم بانمکی رو صورتش نشست:پس من امشب کیو بغل کنم.
لیا خندید:جیمینو.
کوکی صورتشو جمع کرد:اَییییی نمیخوام...اون زمخت و من چطوری با تو مقایسش کنم.
_ولی جدی جدی ماجراشون عجیب بود.وقتی داشتی برام تعریف میکردی احساس کردم داری داستان میگی.
+آره برا خودمونم اینطوری بود.ولی براش خوشحالم.میدونی اونا یه جورایی مکمل همدیگن نقطه ضعفای هم میپوشونن.
لیا سرشو به تایید تکون داد.
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤دستاشو لای موهاش کرده بودو با سشوار مشغول خشک کردن موهاش بود.
تهیونگ که احساس خوبی داشت چشماشو بسته بود و داشت لذت میبرد.
جیمین از توی آیینه مشغول دید زدنش بود و توی دلش قوربون صدقش میرفت.
+بسه دیگه خشک شدن.
سشوارو خاموش کردو روی میز گذاشت.تهیونگو به سمت خودش برگردوند.موهاش کمی فر شده بودو خیلی کیوت روی صورتش ریخته بود.
ای جونم...شبیه پاپیا شدی.جیمین بی اختیار از دهنش در رفت.
تهیونگ چشماشو باز کردو متعجب نگاش کرد.
YOU ARE READING
lost soul(روح گمشده )/MINV
Fantasyنام فیک :روح گمشده نویسنده :crazy of vmin کاپل :minv سلام شما از روح میترسید؟اصلا به روح اعتقاد دارین؟ تا حالا یه روحو از نزدیک دیدین ؟ فکر میکنید دیوونه شدم ... پس دارین اشتباه میکنید . من نه دیوونه شدم نه آدم خیال پردازیم.یکی رو میشناسم که یه شب...