Chapter 8

198 31 69
                                    


با احساس تشنگی شدیدی از خواب بیدار میشم، نگاهی به مایکل میندازم، چه معصومانه خوابیده،لبخندی میزنم و پیشونیش رو میبوسم،از روی تخت بلند میشم و به سمت در میرم،از اتاق خارج میشم،دارم از پله ها پایین میرم که صدای سم رو می‌شنوم.

سم_اخه این چه کاری بود که کردی؟

دین_از پسرای زبون دراز متنفرم، تا الان هم زیادی تحمل کردم.

سم_ همه چیز رو خراب کردی.

دین_ میگی چیکار میکردم، وسط روستا وایساده و به من توهین می‌کنه بعد من بهش لبخند بزنم.

سم_ لوسیفر عاشق مایکله چرا نمیفهمی؟

دین_ قحطی پسر بود عاشق برادر این پسر زبون دراز شد؟

سم_ مایکل پسر خوبیه‌.

دین_ من با مایکل مشکلی ندارم من با برادرش مشکل دارم.
حالا این پسره کجا رفت؟

سم با ناراحتی میگه

× کستیل آب پاکی رو ریخت تو دستش،گفت دور مایکل رو خط بکشه،لوسیفر هم رفته این اطراف قدمی بزنه،گفت منتظرش نباشیم و میخواد بره خونشون.

دین_ پسره لعنتی، به خدا یه روز اگر از عمرم مونده باشه بدجوری حالش رو میگیرم.

سم_ دین بس کن تو حق نداشتی دست روش بلند کنی.

دین_ اره حق با توئه، باید اونجا میموندم که هرچی دلش میخواد بارم کنه،من همین الان هم فقط بخاطر تو و لوسیفر هیچی بهش نمیگم.

سم_ دین اروم باش،کستیل اونقدرا که تو فکر می‌کنی بد نیست.

دین_ اره اصلا می‌دونی چیه؟ به قول خودش اون یه فرشته ست، من بدم، خوبه؟

سم_ دین این حرفا چیه که میزنی؟

دین_ من اگه جای لوسیفر بودم دوتا میزدم تو گوش پسره و مجبورش میکردم باهام ازدواج کنه،به نظر من لوسیفر از هر بی عرضه ای بی عرضه تره.

سم_ همین کارا رو کردی دیگه،وگرنه لوسیفر تا حالا صد دفعه دیگه می‌تونست رضایت مایکل رو بگیره! چرا نمی‌فهمی اینا روستایی نیستن که دوتا تو سرشون بزنی رام بشن.

دین_ پسره ی لوس و ننر، یه جور از این اون دفاع می‌کنه انگار صد سال باهاشون زندگی کرده،یکی نیست بهش بگه توهم یکی هستی مثل من، فقط و فقط ادعاتون میشه!

سم_ دین چرا اینقدر عصبانی هستی؟ حرف زدی، حرف شنیدی، این همه عصبانیتت رو درک نمیکنم.

دین_ اون اجازه نداشت با من اینطور حرف بزنه.

سم_دین!

دین_ پسره ی زبون نفهم. فقط بشین و ببین، من این پسر رو آدم میکنم،اون باید بفهمه که کسی نمیتونه با دین دربیفته،اگه من رامش نکنم دین نیستم.

In the arms of kindness (Destiel/Michifer/Sabriel)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon