قبل خوندن ⭐️ پایین رو بزن تا نارنجی بشه لاو🥺🧡
هشدار: این قسمت دارای اسمات میباشد🔞
آهنگ پیشنهادی: zayn-sweat❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
آنچه گذشت:
-خودشه همون کارتون خوابی که با دوست پسر سابق کرولاین هوران رابطه داره.
آلیس صدارو از پشت سر شنید و دور شد.با دیدن چهره ای آشنا جلوی آسانسور پشت دیوار پناه گرفت.حس کرد کرولاین رو اونجا دید!..
*
زین:لیام پیام داده و پرسیده ملاقاتت با فلورنس چطور بود؟
رعشه ای ناگهانی به بدن آلیس وارد شد..
*
زین:اون چی بود؟!
لویی:این کلکا قدیمی شده مالیک تو..
ناگهان صدای انفجار عظیمی بلند شد و زمین به همراه سنگ های بالای سرشون به لرزه در اومد.
*
هری:لویی هنوز برنگشته گوشیش هم در دسترس نیست.
آلیس شتاب زده سراغ موبایلش رفت و به شماره ی زین زنگ زد.
"مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد"
اونا کجان؟!..❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
«نمیدانم در من چه شد
که دیگر بی تو نشد.»ماشین توقف کرد ولی افکار پریشان من نه.
متوجه نشدم تا وقتی که دست گرمشو روی دست من گذاشت.نگاهش میکنم.همونقدر آروم همونقدر صبور با نگه داشتن دلواپسی پشت پرده ی جنگل چشماش!
"تمام حواستو به کلاس میدی باشه؟"
با تکون سر به هری جواب دادم.زیرلب اوکی گفت و با چین همیشگی بین ابروهاش منو راهی کرد.
تا بالا اومدن با آسانسور وجود خودمو نفهمیدم.حتی مسیر رسیدن به اتاق مورد نظرو فی البداهه اومدم.
اتاق بزرگ درهم و کمی شلوغ بود.از بین خانوم های حاضر رد شدم و به ته اتاق رسیدم.
با دیدن اولین میز خالی همونجا نشستم و کیفمو روی پاهام گذاشتم.
YOU ARE READING
Back To Life (ZAYN)
Fanfiction+چرا زندگی انقدر مزخرفه؟ -نمیدونم درباره ی چی حرف میزنی، خیلی وقته زندگی نمیکنم! • زمستان فرا میرسد و با سرمای سوزناک خویش راه چاره ای برای پناه گرفتن را زمزمه ی بادها میکند..باید پناهگاهی ساخت •