قبل از خوندن روی ⭐️ پایین رو لمس کن تا نارنجی بشه ممنون سوییتی :]🧡
❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
آنچه گذشت:ابراهام: دو میلیون دلار کافیه؟
جرقه ای سریع در سر آلیس خورد و به شدت تکونش داد.
*
لویی: لیندا قبلا دوست دختر زین بوده
چهره ی آلیس از درد جمع شد.چی؟
*
لویی:اون مرد لایق مرگه به بدترین روش های فاکیِ دنیا..اون یه قاتله بچه های بی گناه رو قتل عام میکنه اون باید بمیره
کیلیان:رئیس تو هم یک قاتله..به مغز اون دخترکوچولو شلیک کرد
*
کیلیان: دیگه همچین کاری نمیکنی؟
توی صورت لویی دم زد.آدرنالین در رگ های هردو شدت گرفته بود.کیلیان درنگ نکرد و لبهاشو به روی اون گذاشت..❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
«انقدر شکست میخوریم تا بفهمیم زندگی عاشقانه نیست!»
"این پارتی مزخرفه"
لویی لیوان خالی شدهش رو به روی میز کوبید و جمعیت مقابلش رو از نظر گذروند.چیزی معادل تمامی کارکنان شرکت در پشت بامِ عریض حضور داشتن.
"اینطور بنظر نمیرسه.."
زین از گوشه ی چشم اونو دید زد و لبخندشو پشت جام پر از شامپاین استتار کرد.لیام رسید.
"مهمونی باحالیه مالیک دمت گرم"
زین سری به پایین تکون داد و به نشانه ی سلامتی جام رو بلند کرد.
"این همه سال اینجا کار کردم اونوخ هیچکدوم از این خوشگلای سکسی رو نمیشناسم "
زین از مزاح لیام خنده ی توگلویی کرد.دوباره جامشو به نوشیدنی لیام زد و صدای جیرینگ مانند بلند شد.
در این حین لویی با تعجبی آشکار به برخورد بی دغدغه ی زین در برابر لیام خیره شده بود.اون دو چند دقیقه ای گرم صحبت شدن تا اینکه لیام اعلام رفتن کرد.
CZYTASZ
Back To Life (ZAYN)
Fanfiction+چرا زندگی انقدر مزخرفه؟ -نمیدونم درباره ی چی حرف میزنی، خیلی وقته زندگی نمیکنم! • زمستان فرا میرسد و با سرمای سوزناک خویش راه چاره ای برای پناه گرفتن را زمزمه ی بادها میکند..باید پناهگاهی ساخت •