شرط بندی || 25

848 155 523
                                    

اول از همه روی ⭐️ رو فشار بده تا نارنجی بشه سوییتی ممنون :]🧡

❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌
آنچه گذشت:

با تشخیص لویی بین اون افراد ایستاد.
"داخل محموله هارو بگردید!"
آروم و گرفته زمزمه کرد.رزا به داخل کامیون بارگذاری شده رفت.
"کوکائین"
رزا با بسته ای مستطیلی از کامیون بیرون پرید.قلب زین به درد اومد و چشماشو به روی هم گذاشت.وقتی چشماشو باز کرد نگاه کدر و تارشو به اون پسر دوخت..
در یک لحظه اسلحه رو از پشت کمرش بیرون آورد و مستقیم سمت اون گرفت!

❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌

«خیانت دردناک ترین جراحت در دنیاست و شکافته شدن بندهای اعتماد رنجی جبران ناپذیر رو به همراه خودش داره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

«خیانت دردناک ترین جراحت در دنیاست و شکافته شدن بندهای اعتماد رنجی جبران ناپذیر رو به همراه خودش داره..»

سر انگشت های منقبض شده و سفیدش همراه لرزشی آشکار به سلاح سرد فشار میاورد و نگاه یخ زده‌ش روی اون پسر ساکن بود!

حتی در دورترین خیالات ذهنش تصور نمیکرد روزی سلاح رو سمت بهترین رفیقش بگیره..

اما حالا خشم و غضب تمام ذهنیت پرتلاطم و شلوغشو تیره و تار کرده بود.

"مارو تنها بذارید"

نوای خشک و غریبه‌ش توی اون سکوت پیچید.

شان با نگاهی به رزا و افراد دیگه گردن کج کرد و اونا همراه گروگان ها محوطه ی نیم تاریک انبارو ترک کردن..

لویی سرش پایین بود و سایه ی موهای جلوی پیشونیش مانع دیدن چشماش میشد.
جرعت نداشت به بالا نگاه کنه..حالا که با زین این کارو کرده بود جسارت نداشت باهاش روبرو بشه؟!

Back To Life (ZAYN)Where stories live. Discover now