ناک ناک || 48

708 110 406
                                    

قبل از خوندن داستان یادت نره ستاره ی پایینو نارنجی کنی سوییتی ممنون 🧡:]

❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌
آنچه گذشت:

دنیز: بیا پیشم زی دلم واست تنگ شده
زین: دل منم برات تنگ شده..فردا میام پیشت قول میدم وروجک
*
هری: میدونم هنوزم از دستم دلخوری من کار اشتباهی کردم امم..خب آوردن اون دخترا به خونه زیا..
آلیس: منظورت همون هرزه های چروکیده ست؟
هری: باشه باااشه در کل..من متوجه اشتباهم شدم"
نفسشو داخل ریه هاش حبس کرد و چشماش تا آخرین درجه باز شد.
*
زین: ممکنه نقشه رو زودتر اجرا کنیم!
جمله ی کوتاه و مختصرش لرزه ای ریز به ستون فقرات هری وارد کرد.
هری: یعنی که..چه زمانی؟
زین: نمیدونم همین روزا واسه همین ازت میخوام بیشتر مراقب خودتون باشید
هری: این مسئله که به ما دخلی نداره
زین: هری این شوخی بردار نیست..اون خطرناکه!

❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌  ❌

«هر قدم برداری، من جلوترم

با نگاه به آینه ی قدی و بیضی شکل دکمه ی کت سیاهرنگشو بست.موهاشو با چسب مو بالا جالت داده و کاملا آماده بود.دستشو بلند کرد و متوجه شد دکمه ی سر آستینش بازه..

مشغول‌ بستن دکمه شد که ناگهان انگشتان ظریف و بلندی نرم نرمک به روی کت و بازوی راستش قرار گرفت.
از انعکاس آینه اون ناخن های گرد و مزین شده ی طلایی رو دید و با پدیدار شدن چهره ی مکار و فریبنده ی اون زن نگاهش تاریک و کدرتر شد.

"اولین باری که همدیگرو ملاقات کردیم یادته؟"

لیندا در جلوی زین قرار گرفت.چشمای آبی پر از شوق و غرورش با اون سایه ی طلایی و براق در پشت پلک های بلندش همخوانی داشت.

زین پاسخی نداد.میدونست اون سوال رو برای شنیدن جواب نپرسیده!

"من وسط پیست رقص توی کلاب کاملا مست و روی هوا با خودم سر میکردم که یهویی یک دست بزرگ تتو شده از پشت به دور کمرم پیچید"

انگشتشو به اون پرنده ی مهاجر در قسمت سینه ی دست زین کشید و با خودش لبخند زد.

"ما یک عشق بی تکرار هستیم"
لب زد و دست سرد زین رو کمی فشرد.

"من قلبتو شکوندم، تو هم قلبمو شکوندی. ولی صدای یک قلب شکسته بلندتره!"

"من هیچوقت نخواستم قلبتو بشکنم" به خشکی زمرمه کرد.

"اما شکستی، دوبار هم شکستی اولین بار وقتی با کرولاین رفتی و دومی وقتی با اون دختر بودی"

Back To Life (ZAYN)Where stories live. Discover now