اطلاعیه:من همیشه بعد از پایان هر قسمت یه سخنرانی یا نظرسنجی در مورد اون قسمت دارم پس بدونید اگه اون قسمت برای شما نبود یعنی داستان کامل واستون نیومده🤦🏻♀️برای درست شدن اینترنت و فیلترشکنتونو یه بار خاموش روشن کنید صفحه ی واتپدو ببندید دوباره باز کنید اگرم اینا کارساز نبود از سایت واتپد داستانو بخونید..
خببب حالا میریم که شروع کنیم یا علی:]❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
آنچه گذشت:
"ببخشید من تورو جایی ندیدم؟!"
"فکر نمیکنم"
چشمای تیز و مشکوک کرولاین همچنان آلیس رو نشونه گرفته بود.تا بالاخره یکی اونو صدا زد و با آخرین نگاه های پر از تردید از آلیس رو برگردوند.
آلیس اون کارمندو میشناخت.اسمش تینا بود و بخش جمع آوری آمار فروش قرار داشت.اونا همدیگرو بوسیدن.ظاهرا بهم نزدیک بودن.
* * *
"من جلوی این خونه ام..همین حالا به کلید خونه نیاز دارم" زین تماس رو قطع کرد.
با نزدیک تر شدن بهش کلید از دست آلیس رها شد.
صورت زخمی و داغونش مقابل اون بود.
"ز-زین؟!..چه اتفاقی واست افتاده؟.."
❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌یه چیز نرم به گونه ی راستم مالیده شد و بعد سنگینی توده ی پشمی روی شکمم افتاد.
به زور از لای یکی از پلکام نگاه کردم.یک بیدار شدن دیگه توسط سگ ناقلا!"هنوز یاد نگرفتی چطور بیدار کنی پشمالو؟"
گلوم بخاطر خشکی کلفت بنظر میرسید.•اینم از جسپر*-*
جسپر سروصدا کرد و دوتا دستاشو روی شونم گذاشت کاملا بالا سر من اومد.با ریختن آب دهن آویزونش روی چونم جیغ مخوفی کشیدم و به پهلو روی زمین دور زدم.
YOU ARE READING
Back To Life (ZAYN)
Fanfiction+چرا زندگی انقدر مزخرفه؟ -نمیدونم درباره ی چی حرف میزنی، خیلی وقته زندگی نمیکنم! • زمستان فرا میرسد و با سرمای سوزناک خویش راه چاره ای برای پناه گرفتن را زمزمه ی بادها میکند..باید پناهگاهی ساخت •