لطفا قبل از شروع کردن ⭐️ زیرو فشار بده که نارنجی بشه سوییتی 🧡
❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
آنچه گذشت:لویی: آلیس..آلیس تو کجایی؟
آلیس: دنبالم نگردین
لویی: چچرا بهم بگو کجایی؟
آلیس: حالم روبراهه..زنگ زدم که نگرانم نباشین
*
لیام: با گندی که دیشب بالا آوردی انتظار درست شدن این رابطه رو نداشته باش..اون دیگه بهت برنمیگرده
جمله ی آخرش تیر خلاصی رو به تمام قدرت پابرجای زین زد.
*
زین: اون نمیخواد مارو ببینه
لویی: فاک چرا همتون اینو تکرار میکنین؟!
زین: من کار نابخشودنی باهاش کردم..خودم خواستم همه ی اینارو باور کنه
دیگه نباید خودشو به آلیس نزدیک میکرد.اینطوری بهتر بود..
*
زین: تو اینکارو نکردی بهت ثابت میکنم
آلیس: چطوری؟
زین: اون مرد رو پیدا میکنم..اگر باهاش مشکلی نداشته باشی گذشتتو پیدا میکنم❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌ ❌
«بهم گفتن راه قلبتو پیش ببر منم همینکارو کردم ولی قلبم شکست..»
گاهی فکر میکنم تمام این مسیرو به اشتباه اومدم.
از زمانی که بند نافم رو بریدن و منو به آغوش پدر مادرم سپردن..
انگاری از اولش اشتباه بوده.نوزادی که بلند گریه میکنه و فقط با گرفتن سینه ی مادر و مکیدن شیر آروم میشه..ما ذات گرسنه ی خودمونو از دوران طفولیت نشون میدیم!
ذات سیری ناپذیر ما زمانی کم بها میشه که با شیشه شیر نیازمونو سرهم میارن و جایگزینی اولین مرحله ی رشد ما به حساب میاد.
و در نهایت نیاز محبت رو از ما کم میکنن بلکه مستقل بار بیایم..همه نه دارم خودمو میگم.هر کسی داستان خودشو داره و داستان من خیلی زود این مراحل پیوسته رو گذرونده..
YOU ARE READING
Back To Life (ZAYN)
Fanfiction+چرا زندگی انقدر مزخرفه؟ -نمیدونم درباره ی چی حرف میزنی، خیلی وقته زندگی نمیکنم! • زمستان فرا میرسد و با سرمای سوزناک خویش راه چاره ای برای پناه گرفتن را زمزمه ی بادها میکند..باید پناهگاهی ساخت •