Part 11:Try To Trouble

222 50 53
                                    

یه دور به اعلامیه ی درخواست کارگر و بعد به کافه ی نسبتا بزرگ نگاه کرد..دستی به لباسش کشید..
حداقل ها رو به کار برده بود و سعی کرده بود تا حد امکان مرتب باشه..با یه خودی نارنجی و شلوار ذغالی و موهای باز همچنان جذابیت خودشو داشت..
"ببخشید..من برای آگاهی تون اومدم.."
دختر پشت صندق سرشو بالا آورد و نگاهی به جونگین کرد " برای استخدام ؟.."
جونگین با سر تایید کرد..
" رئیس باید شخصاً باید کارگرای پاره وقت رو برای استخدام ببینه.."
"خوب کی میتونم؟.."
دختر به یکی از همکاراش اشاره کرد جاش وایسه و از جونگین خواست دنبالش بره..
"اینجا یه کافه ی محبوب تو این اطراف هاست..رئیس خیلی تو انتخاب کارگر وسواسیه و سخت کسی رو قبول می کنه.."
..........
دستی به دامن تنگش کشید و سعی کرد پایین تر بیارتش..از برق تو چشمای اون مردک هیز کاملا معلوم بود چرا تا چشمش به جونگین افتاد برخلاف گفته های اون دختر بی چون و چرا جونگین رو استخدام کرد..که همچین فرم مضخرفی رو بپوشه و با تبدیل شدن به یه عروسک بتونه مشتری جذب کنه..
شت..راستش به عنوان یه مرد اینکه بدنش دیده بشه عادتی بود که باهاش مشکل نداشت اما این بدن یه دختر بود..نگاه تأسف با ی به پاهای لختش تو اون دامن کوتاه انداخت.." هوف..احساس بدی دارم.."
ولی لعنت به پول..حقوقش خوب بود و اگه اینجا کار می کرد می تونست علاوه بر صاف کردن قسطش در هر ماه پولی رو هم ذخیره کنه..
"بیا فکر کنیم اتفاق بدی نمی افته کای..فقط انجامش بده.."
به خودش روحیه داد و از رختکن بیرون اومد اما بعد دو سه قدم چهره اش تو هم رفت و قدماش کند شد" کفش پاشنه بلند ایده ی کدوم ک‍**مغزی بود؟.."
کار کردن تو خونه ی جنی فایده ای که داشت این بود که حداقل ها رو می تونست انجام بده و خیلی کارش به عنوان یه گارسون تازه کار رو مخ و مبتدی نبود..
با اون لباس های سفید و سیاه گوگولی و خود لعنتی جذابش درست مثل گاو پیشونی سفید تو کافه می و چرخید و خیلی ها رو با دهن باز وادار می کرد تصمیم بگیرن دفعه های بعد هم به اونجا بیان..
هرچند خودش که اصلا براش مهم نبود که به باسنش زل زدن یا فیک بودن سینه هاشو می سنجن چون درکی ازش نداشت..اون تقریبا کل عمرش تو دید بود و معتقد بود اگه مردم بهش توجه نمی کردن جای تعجب داره..
" می بخشید؟.."
با صدای پسر جوانی به طرف میز رفت و روی سرش ایستاد..این کار خیلی حوصله سربر بود..
"بله؟.."
به نظر خودش هم لحنش خشک بنظر اومد..اگه پول میخواست باید بهتر رفتار میکرد..
پسر که همین طور چشماش تو سینه های جونگین بود گفت " م‍..میشه یه..چیز کیک سفارش بدم..م..؟"
"بله حتما.."
لبخند محوی که جونگین برای حفظ ظاهر زده بود پسر رو تا مرض خون دماغ شدن برد..اما‌ همراه اون پسر مثل دوستش خوددار نبود و ‌طبق افکار پوسیده و احمقانه اش اون میتونست یه دختر رو صرفا به خاطر گارسون بودنش لمس کنه و اونم هیچی نگه چون از رییسش میترسه پس قبل از اینکه جونگین با یادداشت سفارش ها میز رو ترک کنه طی یک حرکت آهسته دستشو دراز کرد و بوت نازنین جونگین رو به چنگ گرفت..
جونگین سیخ با چشمای گرد سرجاش ایستاد..مسلما یه دختر باید در همچین مواقعی یه جیغ خوشگل بزنه و با چشمای غمگین خودشو عقب بکشه اما جونگین که مخش رد داده بود خشمگین برگشت، مثل یه مرد یقه ی پسر رو کشید و با داد زدن چه غلطی کردی پفیوزززز یه مشت به صورتش زد و درجا یه بادمجون خوشگل زیر چشمش کاشت..
.......

I'ᴍ Nᴏᴛ A GɪʀʟDonde viven las historias. Descúbrelo ahora