Part 22:Big Crash

122 40 90
                                    

" بیا اینجا ببینم..بیا اینجا.."
" نه..نمیام جیـغ..نه..برو...نزدیک من نشو..جیــغ.."
جما بین مبل ها می دوید و درحالی که جیغ جیغ میکرد سعی داشت از دست جنی فرار کنه..
جنی مدام به چپ و راست غییر جهت میداد تا بهش برسه اما جما فرز تر بود موفق نمیشد..
" بیا اینجا بهت میگم بیا اینجا..کجا رفته بودی؟هان؟..کجا رفته بودی؟..تو خجالت نمی کشی؟..اونا چیه دستت هان؟..کوله اتو بده من ببینم.."
" همینه جنی..دخلشو بیار..آسون نگیریا.."
جونگین روی اوپن نشسته بود یه شکلات از جعبه شکلات کنارش به دهن گذاشت سرخوش گفت‌..
جنی مبل رو دور زد تا به جما برسه اما چون جما موازی باهاش حرکت کرد موفق نشد..
" به مامان بگم چی کار کردی؟هان بگم؟..شرم نمی کنی مثل بدبخت ها با پول خواهرت رو فروختی؟.."
جما میز رو دور زد و با پرویی جواب داد" مطمئنم مامان هم بفهمه خوشحال میشه..اونی نمیتونی تصور کنی چه قدر پرفکته نمیتونستم نگاهمو ازش بگیرم.."
جنی یه جیغ کشید و از روی میز پرش زد..
برخلاف جنگ جهانی که درحال رخ دادن بود جونگین با آرامش کامل روی اوپن چهار زانو نشسته بود و با صرف شکلات از منظره روبه روش لذت میبرد..
دیگه نازپروری بیش از حد جما داشت رو اعصابش خط مینداخت و این دعوا براش مثل فینال جام جهانی خوشایند بود حتی گهگاهی با داد زدن جملاتی آتیش بیاره معرکه میشد تا مطمئن بشه جما حداقل یه فصل کتکش رو امشب نوش جان می‌کنه و دل جونگین رو خنک می‌کنه..
" خدا می‌دونه چه قدر زیر آبت رو پیش اون مرتیکه زده..مرگ بهتر از این حقارته یا مسیح.."
جنی با بدبختی موهاشو چنگ زد"وای.. الان فکر می‌کنه من یه بدبختم که از تنهایی باد کردم و خانواده ام دو دستی منو تقدیم اون میکند..و اینا همش تقصیر توعــه.."
چنگای جنی طوری جلوی بدنش جمع شد که انگار گردن جما داره بینش فشرده میشه اما ظاهراً این روش تخلیه حرص جواب نداد چراکه بعد جیغ زدن انتهای جمله اش به طرف جما پرید و تقریبا لباسش رو چنگ زد..
جنی زمین خورد و جما با زیرکی در رفت اما وسط نشیمن ایستاد و با جیغ کر کننده ای که پنجره هارو هم لرزوند اون دوتا رو سرجاشون خشک کرد..
" من هیچ اشتباهی نکردم..اونی خونت بو ترشی برداشت خیلی احمقی که داری لگد میزنی به بختت.."

بعد گذشت چند ثانیه برای هضم اون جمله ی سنگین جنی نیم خیز شد تا واقعا یه کتک کاری اساسی راه بندازه اما جما کوله ی سنگینی که کریس براش پر کرده بود رو فوری برداشت و تو دستشویی پرید و درو قفل کرد..
صورت جنی سرخ شده بود و از کله اش دود بالا می‌رفت و بعید نبود عصبانیتش رو سر هر چیزی که سر راهشه خالی کنه..
جونگین به خاطر مسخره کردنش احساس خطر کرده بود خنده اشو پاک کرد از اوپن پایین اومد و نمایشی ضربه ای به در دستشویی زد" آنقدر اونجا میمونی و به کار زشتت فکر می‌کنی تا حساب کار دستت بیاد دختر کوچولو.."
......
"بیــــــا بــــــــــیرون!..."
جونگین برای چندمین بار یه در دستشویی کوبید و درحالی که شدیداً به خودش می پیچید به رژه رفتن ادامه داد..
" باورم نمیشه..این حقیقت داره که به طرز احمقانه ای مردی رو تو زندگیم نداشتم اما قرار نیست همه اینو بفهمن.."
"صورتت داد میزنه یک عدد باکره ای فرق نداره کسی اینو بهش لو داده باشه یا نه.."
نگاه چپ جنی بالا اومد و روی جونگین نشست..
" اوخ اوخ اوخ اون طور نگاهم نکن الان گند میزنم به فرش.."
جونگین درحالی که بین پاهاشو چسبیده بود گفت و بعد دوباره داد زد "بـــیـــــــا بیرون..."
جنی پوفی کشید و دوباره سرشو به مبل تکیه داد" این مسئله داره دردسر ساز میشه.."
جونگین محکم چندین مشت به در دستشویی کوبید و دوباره تندی به رژه برگشت" اوخ..آ..آره..و میدونی چی از همه بدتره؟..اینکه..اگه کیـ..ونگی بفهمه ازت قطع امید...کنه..وای..."
بعد از زور فشار زیر گریه زد" وای خدایا منو مرگ بده دارم می‌ترکم.."
جنی به شدت از حرف جونگین جا خورد و از شوک سرجاش شیخ نشست..تا اونجایی که حتی نفهمید جونگین در دستشویی رو شکست و بعد شوت کردن جما به بیرون در نهایت تو دستشویی خودشو خیس کرد..

I'ᴍ Nᴏᴛ A GɪʀʟDonde viven las historias. Descúbrelo ahora