Part 1: That's chance

574 77 34
                                    

"
-برگشتی گیلسون؟
+آه نمیدونم چطوری همیشه میفهمی دارم بهت نزدیک میشم..
-من راحت میفهمم چون تو بوی خوبی میدی از بویی که میدی میفهمم
+منظورت اینه که بوی خوشمزه ای میدم ؟مثلا بوی غذا؟
-آره..برای همینم گاهی میخوام گازت بگیرم..
+آآآآه...
-حوصله ات سر رفته مگه نه عزیزم؟
+نه حوصله ام سر نرفته..آقا فردا میره برای تهذیب ..
-نکنه میخوای برای تهذیب باهاش بری؟
+میگه اگه تلاش کنم نسیمو میبینم..
-شاید بتونی..
+اونوقت شاید بتونم مامانم ببینم..
-میخوای از مامان برات بگم؟
+آرهه..
-یه تخت چوبی کوچیک تو حیاط روبه رو داشتیم..
+اونجا می نشستیمو سیب زمینی و ذرت میخوردیم درسته؟
-بله سیب زمینی و ذرت میخوردیم..شبا به ستاره ها نگاه میکردیم و به داستانای مامان گوش میکردیم..
+همون که راجع به خورشیدو ماه بود؟
-آره همون که راجع به خورشیدو ماه بود..
+همون که راجع به ببر و خرمالو بود؟
-آره و وقتی خوابمون میگرفت سرمون رو روی پای مامان میذاشتیمو خوابمون میبرد..
""
با تموم شدن سکانس از میکروفون فاصله گرفت و به صورت کیم جونمیون پشت شیشه نگاه کرد و وقتی سر مرد جوان از رضایت تکون خورد با خیال راحت برگه ی تو دستشو مچاله کرد و از جاش بلند شد و بیرون رفت..
به محض خروج از اتاق ضبط سیل خسته نباشید های همکاراش به سمتش سرازیر شد و مجبورش کرد تعظیم های کوتاهی در جوابشون انجام بده "ممنون ..خسته نباشید ..خسته نباشید.."
خودشو به جونمیون که کنار کیونگسو جلوی سیستم بود رسوند "آقای کیم؟"
سوهو کیم با دقت سکانس ضبط شده رو چک کرد و با کمی مکث به حرف اومد"همونطور که انتظار میرفت..کارت خوب بود ..خسته نباشی.."
وقتی با خیال راحت کمر خشک شده اش رو روی صندلی رها کرد یه قهوه جلوش قرار گرفت "قهوه میخوای؟.."
با لبخند سرشو بالا آورد "ممنونم جیسو..."
جیسو جلوش نشست " ..اون تیکه رو که گفتی مثلا بوی غذا رو خیلی خوب گفتی دوسش داشتم.."
لبخند زد "پسره خیلی چموشه ..منو یاد خواهر خودم میندازه .."
جیسو لبشو لوچ کرد "آره شیطونه..از بچه های شیطون خوشم میاد"
سرشو عقب برد و آه کشید "آه ه ه..من خستممم ولی هنوز کارم مونده.."
جنی چیزی نگفت و نگاهشو به قهوه اش دوخت ..دیگه باید می‌رفت.سرشو بالا آورد تا خدافظی کنه اما با کمال تعجب جیسویی رو دید که خواب رفته و کم مونده آب از دهن بازش سرازیر بشه..همیشه وقتی فک میکنه آن نرماله جیسو بهش یادآوری میکنه که این طور نیست..آخه کی تو دو ثانیه به کما میره..نگاه متعجبشو از جیسو گرفت و از استودیو خارج شد..

..........

با خروجش از استودیو باد لطیف بهاری این فرصتو بهش داد که از لذت چشماشو ببنده اما رایحه ی دیگه ای توجهشو جلب کرد...
فردی که مثل خودش محو رایحه های بهاری چشماشو بسته و با بالا گرفتن سرش چونه ی خوش فرمشو به رخ کشیده...
دوکیونگسو چشماشو باز کرد و متوجهش شد "اوه کیم جنی..."
به خودش اومد و گردنشو کمی خم کرد " آنیونگ..."
.........
هم قدم شدن با دی.او تو مسیری کوتاه و مکالمه باهاش برای جنی همونقدر که لذت بخش بود میتونست معذب کننده هم باشه..هرچند خداروشکر میکرد که ماشین دو الان تعمیرگاست چون مطمئنا دوکیونگسو اونو به حال خودش رها نمیکرد و جنی برای تنها بودن باهاش..به هوای آزاد نیاز داشت..
+این انیمیشن خیلی احساسیه و کار زیادی داره..
جنی سعی کرد مثل یه آدم کاملاً عادی جواب بده"بله درسته.."
هرچند همکاراش تصور می‌کردند دی.او آدم کم حرفیه اما جنی مخالف بود..از نظر اون دی.او فقط اضافه گو نبود همین..اما جنی درحال حاضر اون دو کلمه رو هم از یاد برد و الان هیچی گو شده بود ...
برخلاف تصور داغونش دوکیونگسو لبخندی زد"همین طوره ..احتمالا قراره در آینده گریه کنی جنی شی نه؟ .."
بعد به حرف بیمزه ی خودش نخودی خندید ..
جنی هم به عنوان مثال خندید و مکالمه‌ی سخت رو ادامه داد
جنی تایید کرد "بله درسته..."
+فکر نکنم در موردت نگرانی وجود داشته باشه ..تو همیشه آماده ای..
- بله درسته..
جنی کوچولوی درونش شروع به جیغ جیغ کرد"بله درسته؟ ..چیز دیگه ای نداری بگی؟ الان بیچاره شک می‌کنه رباطی چیزی نباشی.."
هشدار درونش رو جدی گرفت و به خودش اومد
-آمممم..م...من هنوز به تمرین احتیاج دارم..
کیونگ لبخند زیبایی زد " تو دیگه آنگاژه ی این استودیویی ..به خودت اعتماد داشته باش..کارت حرف نداره اینو حتی کیم سوهو هم میگه..من بهت افتخار میکنم..."
نگاهی به خیابان انداخت "فک کنم مسیرمون اینجا جدا بشه جنی شی.."
و با گفتن شب خوش جنیو با تشویش پروانه ها درون قلبش تنها گذاشت..

I'ᴍ Nᴏᴛ A GɪʀʟWhere stories live. Discover now