Part 32:Heart on the hands

103 31 36
                                    

" اون خیلی خوب می رقصه نه؟ منم میخوام این طوری برقصم.."
جیسو زیر لب زمزمه کرد و دماغشو کشید بالا.." ولی دامنش خیلی پف داره این طوری نمیتونم برقصم.."
لپ هاش گل گرفته بودن و الان بهترین موقعیت بود تا جنی هر نوع آماری رو از زیر زبونش بکشه بیرون..هرچند انگار فقط با تحلیل رقصیدن جونگین داشت خوبه خود تخلیه اطلاعاتی میشد.
جونگین تا به حال آنقدر نرقصیده بود..حتی در مراسم ازدواج دو خواهرش..هیچ کدام از دورهمی های اجباری شرکت هم یک هزارم اون شب لذت بخش نبودن..کاملا واضح بود.
اون شب مثل ستاره مرکز توجه بود ، باهاش می خندیدن عکس میگرفتن ،کیک به صورتش می مالیدند و با کلی محبت بهش کادو دادند.
جنی براش خوشحال بود..حس میکرد رنگ لبخند های جونگمی واقعی تر از جونگینه..و در واقع جنی این آدم جدید رو بیشتر دوست داشت.. شکی وجود نداشت که اون کلی تغییر کرده بود و..جنی رو هم تغییر داده بود.
کیونگسو هم اونجا بود..همون اطراف و در نزدیکی جونگین ولی همین طور که انتظار می رفت همچنان در ارتباط گرفتن با جونگین مشکل داشت و نمی تونست توجهشو جلب کنه..چه بسا که حالا جونگین مست و پاتیل در محاصره کسای دیگه هم بود.
آهی کشید و دستشو زیر چونه اش گذاشت..دلش به حال کیونگی میسوخت..به قول معروف رو دیوار کی یادگاری نوشته بود؟ جونگین با دونستن احساس اون جوری رفتار میکرد انگار تو باغ نیست..
البته که جنی کمکش میکرد..لااقل به عنوان یه خدافظی !

" اژدهای زرد از همه بیشتر با اژدهای سرخ صمیمی بوده..جنی بپر تو استخر.."
" اونی نباید بپرس تو استخر..همینجا بشین.."
جنی خیلی اهمیت نمیداد که حرفهایی گذرایی که جیسو موقع مستی میگه چی ان اما عین جمله اول رو از خود جونگین شنیده بود.
وقتی بعد از اتمام عکاسی پرید رو کولش و به هزار روش سامورایی عکس های مختلف گرفت" اونا برای استودیو بودن اوریو ساما..ما از اینا بیشتر صمیمی هستیم مگه کاراکترت رو یادت رفته؟ تازه من گردنبندمم بهت دادما.."

وقتی جونگین محساباتش اشتباه از آب درومد و لیوان به جای میز تو بشقاب سوهو افتاد جنی خنده اش گرفت..در واقع هیچ موقع اجازه نمیداد تا این حد مست کنه که چشماش درست کار نکنه اما امشب جشن اون بود و جنی نمیخواست بهش سخت بگیره.
شاید یه شب دیگه مهمونی میگرفت و مست میکرد و جونگین به جاش مراقب اوضاع میبود..مدتی میشد دوتایی قرارداد بسته بودن وقتی بیرون الکل میخورن نوبتی مست کنند تا اوضاع تحت کنترل باشه بدون هیچ آتو و عکسی..
گرچه وقتی گوشی جنی پر از فیلم های ضایع و خنده دار از جونگین مست بود انتظار بیشتری نمیشد از  گوشی جونگین داشت!
"این پسره دیوونه آدم رو به چه کارایی وادار میکنه.."
زیر لب زمزمه کرد و با خنده سر تکون داد..این کاملا مخالف با قوانینش بود.
جونگین از کنار شیرینی ها یه بشقاب کوچیک شیرینی رو برداشت و انگار چیزی رو گم کرده باشه اطراف رو نگاه کرد..بعد از چند لحظه وقتی جنی رو تشخیص داد به طرفش اومد.
" اوریو ساما یه لحظه خیلی شبیه جنی ما شدی..ولی جنی ما یکمی زشت تره.."
جنی خندید و کمکش کرد بدون سکندی خوردن کنارش بشینه " اوه خدا..می بخشید سرورم صداتون خیلی شبیه جونگین ماست..ولی اون برخلاف شما مثل یه گلابی له شده است.."
جونگین لبخند زد و با انگشت تاکید کرد" گلابی میوه خوشمزه ایه یاوه نگو.."
" تو بدجوری مستی جونگ.."
" چانیول مسته.."
جنی خندید و گوشیش درآورد تا یه آتو به آتو های جونگین اضافه کنه..هرچند که این کارو دوست نداشت ولی برای ادامه بقا کنار جونگین هیجان انگیز بود.
" خوب پرنسس یونا از سرزمین آکاتسوکی..می بینم که مسیر سختی رو از میز کنار استخر تا اینجا اومدین و اوه..شما خیلی عملکرد خوبی در جهت حفظ آبرو برای نیوفتادن تو استخر داشتین..الان چه حسی دارین؟.."
جونگین لبخند پت و پهنی زد و ظرف شیرینی رو کنار صورتش گرفت" برای جنی شیرینی آوردم.."
جنی نگاهی به شیرینی ها کرد " شاتوت ؟ بازم برام شاتوت آوردی؟..دارم شکل شاتوت میشم کم کم.."
" میومیو اینو بخور تا خوشحال بشی.."
جنی دوربین رو تو صورت جونگین برد و مرموزانه خندید" زودباش شیطان..اعتراف کن چی میخوای به خوردم بدی.."
" ماما گفته من نگفتم..اگه به انتخاب من بود مرغ سوخاری برات میگرفتم ولی اون عجوزه گفت شاتوت..فقط شاتوت هر نوعیش..ایششش..آخه شاتوت کی رو خوشحال میکنه؟"
......
جنی کمی احساس معذب بودن داشت..برنامه ریزی دقیقه نودیش کمی اشکال داشت اما این قسمتشو درست در نظر نگرفته بود..مرتب اطراف رو نگاه میکرد تا بتونه بین جمعیتی که از تراکمش کمتر شده بقیه رو پیدا کنه اما زرشک!
خیلی هم بد نبود..بود؟
در واقع خیلی فرصت پیش نیومده بود بتونه با سونگیول تنها وقت بگذرونه و حالا که داشت کنارش قدم میزد حس میکرد نیاز داره در مورد یه سری اتفاقات سوال کنه..صورت سونگیول حس خاصی رو القا نمیکرد فقط امیدوار بود بهش جواب بده تا این سکوت آزار دهنده رو بشکنه.
"عام اوپا..خیلی ازش میگذره ولی درمورد چیزی کنجکاوم.."
سونگیول بدون تغییر حالت گفت" کنجکاو؟..بپرس.."
" اون شب..همون روزی که یه مرد قد بلند جلوی استودیو بود..منظورم اینه که شما اون روز طوری به نظر می رسید که می دونستید چه خبره.."
جنی حرفشو خورد..نمی دونست چطوری بقیه سوالشو بپرسه چون سونگیول از فضولی تو حریم شخصی اش به شدت متنفر بود.

I'ᴍ Nᴏᴛ A GɪʀʟWhere stories live. Discover now