Part 24: Secret

125 34 78
                                    

" اینجا چیکار می کنی هیونگ؟.."
کریس چندین ثانیه به صورت سونگیول خیره شد.. چشماش پیام خوبی از دخالت سونگیول نمی‌داد و در نهایت صدایی آروم ازش بلند شد"داری چیکار می کنی یول؟.."
سونگیول هم بدتر از اون بهش زل زده بود متقابلاً آهسته زمزمه کرد"نباید اینجا باشی.."
و بعد با صدایی که بقیه بتونن متوجه بشن ادامه داد" نیازی نبود بیای دنبالم.."
کریس چونه اشو بالا گرفت و نگاهی به جنی انداخت..
جنی کنار دو دختر ایستاده بود و چهره ی متحیرش خوشحال به نظر نمی رسید..
" تو جلومو نمی‌گیری یول.."
" اینجا محل کارمه و من این کارو میکنم.."
لحن تهدید آمیز سونگیول محو شد و بازم خیلی عادی گفت " بهتره زودتر بریم.."
و جلوتر از کریس حرکت کرد و سوار ماشین شد..
چند ثانیه بعد از رفتن سونگیول کریس همچنان به جنی خیره بود..نگرانی که تو صورتش می دید نشون میداد تا چه حد تو اثبات حرفاش موفق بوده و نیازی نبود دیگه بیشتر از اون پیش بره..
پس کوتاه اومد و مسیر اومده رو برگشت و ماشین با صدای دلنشینی از جا کنده شد..
.....
سهون بعد از فرستادن پیامی مجددا آهی کشید و گوشیش رو روی صندلی شاگرد انداخت..
میتونست در حال حاضر به این فکر کنه تصادف نکنه و سالم به مقصد برسه بعد مجددا راجع به این غصه بخوره که چرا لیسا جواب پیام هاشو نمی‌ده..
درسته سهون یه پسر منحرف بود که با دوستاش تا ته شوخی های جنسی رو رفته بود اما هرگز قرار نبود دختری که ازش خوشش میاد در همین ابتدای کار متوجه این وجهی منفی شخصیتش بشه..اگه موضوع فقط همین بود آنچنان اشکالی نداشت اما بدبختانه لیسا فکر میکرد سهون یه گی لعنیه که برای تنوع نزدیکش شده و به همین دلیل حتی پیام هاشو نگاه نمی‌کرد..
" لعنتی من گی نیستم..من کاملا استریتم..تا ته ته استریتم.."
با خودش زمزمه کرد و عاجزانه روی فرمون کوبید..
اینا همش تقصیر چانیول بود و سهون اگه جاش بود به لیسا نشون میداد نه تنها لفظ بیبی بوی به طور کامل باهاش غریبه است بلکه پتانسیل اینو داره که یه فاکر ددی کول باشه..
هیچ کدام از اینا الان مهم نبود..لیسا برای سومین روز نوتیف های سهون رو نادیده می گرفت و سهون هم به خودش اجازه نداد تا وقتی دختر تا این حد دلخوره به دیدنش بره..
درحال حاضر بهترین راه برای اینکه سهون بیشتر از این غرورش رو نشکنه این بود که به بهانه ی رسوندن جنی و جونگین اتفاقی لیسا رو ببینه و با این چشمای پاک و صورت معصوم جلوش ظاهر بشه..شاید این طور دل دختر نرم میشد و بهش اجازه ی توضیح میداد..
اما هنوز کامل به ساختمون استودیو نرسیده بود که متوجه شد افراد زیادی تو خیابون ایستاده اند..بین اونها جنی و جونگین و لیسا رو تشخیص داد..
خیلی عالی شد.. همین که برای سوار کردن اون دو نفر می ایستاد لیسا میتونست اونو ببینه اما لبخند عمیقش به محض اینکه کمی جهت نگاهش رو تغییر داد محو شد..
...
" سونگیول داره چیکار می‌کنه..؟.."
جنی آنقدر متعجب از اتفاقی داشت می افتاد بود که نتونست مثل همیشه به جونگین گیر بده و بابت خطاب کردن سونبه با اسم کوچیک سرزنشش کنه..
" انگار همو میشناسن.."
همو میشناسن؟..فکر جنی به امروز برگشت..زمانی که سونگیول خیلی ناگهانی و عجیب ازش پرسید مشکلی اذیتش می‌کنه و بهش پیشنهاد کمک داد..
سرشو چرخوند و به دوکیونگسو که به نظر میومد کم کم کنجکاویش برطرف شده و قصد داره بره نگاه کرد..
اینکه سونگیول دقیقا سر بزنگاه وارد صحنه شد و جلوی کریس وو رو گرفت فقط یه معنی میداد..اینکه ارشد ساکت و جدیش که همیشه طوری وانمود می‌کرد جز کار به چیزی اهمیت نمیده از همه چیز خبر داره..
سر لیسا به جونگین نزدیکتر شد و زمزمه کرد"اونی..اشتباه میکنم؟ ولی به نظرم اون مرد خیلی شبیه سونبه است.."
" اوه مای گاد..راست میگی ها..فقط اون ابله درازتره.."
لیسا بی صدا لبخند بزرگی زد" چی؟.."
جونگین سرشو تکون داد و از گفتنش امتناع کرد " هیچی..به نظرت چی دارن بهم میگن؟.."
لیسا نگاهی به ساعتش کرد" من نمی‌دونم..ولی جیسو اونی حتما می‌دونه..باید برم.."
و بعد از خدافظی ازشون دور شد..
با فاصله ی چند متری سهون اونجا بود..با چشمای غمگین شاهد بود نگاه خیره ی لیسا روی اون مرد افتاده بود حتی بهش لبخند زده بود..اون حتی بعد رفتن هم چند بار برگشت و به عقب نگاه کرد..
لیسا به کسی تعهدی نداشت ثانیا اون مرد هم پولدار بود و هم سهون حتی از اون فاصله می تونست متوجه جذابیت نفس گیرش بشه..دلیلی وجود نداشت با وجود گزینه های بهتر لیسا بهانه جویی های یه بیبی بوی خطاکار رو گوش کنه..
سهون با آه دردناکی ماشین رو روشن کرد و بی توجه به چیز دیگه ای دور زد..
بعد از رفتن لیسا شارلوت لعنتی کریس هم حرکت کرد..
جونگین نچ نچ کرد و تو خیابونی که فقط خودشون دو نفر مونده بودن با خیال راحت غر زد"میخواست جلوی بقیه چیکار کنه هان؟.. نکنه فکر کرده تو رودربایستی همکارا سکوت میکنم..شانس آورد سونگیول اومد نجاتش داد وگرنه خشتکشو می‌کشیدم رو سرش.."
بعد ناگهانی متوجه ماشین سهون شد که درحال دور زدنه"عــه..عـه..سهون؟..سهـــون؟.."
جونگین تو خیابون پرید و برای ماشینی که داشت دور میشد دست تکون داد" اسکول رفت..یـــا اوه سهون؟.."
بین جیغ جیغ های جونگین جنی هنوزم تو فکر بود و با حیرت اطلاعات رو کنار هم قرار میداد..
" دیدی تا اینجا اومد گذاشت رفت نابغه؟..هــی کیم جنی؟.."
در اون لحظه هیچ چیز برای جنی رنگ نداشت..نه حضور کریس وو در اونجا و نه مسیری که شاید یه متجاوز عوضی درش کمین کرده باشه..کیم سونگیول از راز جنی خبر داشت و اگه ارتباطی بین اون و کریس وو وجود داشت این اصلا قرار نبود به نفعش باشه..

I'ᴍ Nᴏᴛ A GɪʀʟWhere stories live. Discover now