Part 1

660 64 22
                                    

امپراتوری چین
وزیر1: اعلی حضرت این مسئله داره به مشکل تبدیل میشه... مردم تایلند به ستوه اومدن .. هر روز مهاجرای بیشتری میان اینجا ... حتی تاجرای چینی که به اونجا میرن وضعیت اونجا رو اسف بار اعلام میکنن
پادشاه تو فکر فرو میره و دستشو رو تخت میکشه پادشاه: من نمیتونم مرزا رو ببندم و مانع ورود مردم به اینجا بشم
وزیر:.. تایلند کشور کوچیکیه.. ما خیلی راحت میتونیم به اونجا حمله کنیم و تسخیرش کنیم
پادشاه رو به وزرا میکنه و داد میزنه
پادشاه: شما همه میدونید که من از جنگ و خونریزی متنفرم.. .. اگه لازم باشه اینکارو میکنم.. ولی الان شما رو اینجا جمع کردم که به راهی غیر از جنگ فکر کنید
وزیر3: پاداشاه تایلند بدون وقفه درحال خونریزی و شکنجه مردمشه.. راهی جز کشتن و برکناریش نیست
پادشاه بلند میشه
پادشاه: کشتن همچین پادشاهی کار راحتی نیست..درسته خیلیا ازش متنفرن ولی سربازهای وفادار زیادی داره که حاضرن بخاطرش بمیرن
وزیر1: باید به پادشاهیش نفوذ کنیم
پادشاه و بقیه وزرا سرشونو بر میگردونن و به وزیر نگا میکنن
پادشاه: و چطوری؟
وزیر1: ماه آینده مراسم انتخاب همسر برای ولیعهده و ما میتونیم بانویی از دربار خودمون رو بفرستیم..
وزیر 4 با عصبانیت : ولی پادشاه تایلند هر سال این مراسمو برگزار میکنه و بانوی انتخاب شده به یک هفته کشیده نمیشه که کشته میشه
وزیر 1: تو طول تاریخ زنان همیشه کارهایی رو انجام دادن که مردها نتونستن
پادشاه: آیا برای اونها جای تعجب نیست که چرا چین کسی رو فرستاده؟ ما همیشه مخالف پادشاه تایلند بودیم و هستیم..من نمیتونم با جون افرادم بازی کنم...
وزیر2: فرستادن کسی از چین به اونجا میتونه نشانه دوستی از طرف ما باشه.. شاید اول باعث تعجب بشه اما زمینه رضایت و امیدواری رو تو پادشاه ایجاد میکنه و سوءظن ها رو تاحدودی برطرف میکنه
پادشاه: شما فکر میکنید کسی که مردم نمیتونن برکنارش کنن یه زن میتونه؟
وزیر1 با نیشخند: عشق همیشه نقطه ضعف آدم هاست

پادشاه به فکر فرو میره
وزرا بهم نگا میکنن و حرف میزنن
پادشاه: و آیا همچین پادشاه سنگدلی میتونه بفهمه عشق چیه؟؟میتونه اصلاکسی رو دوست داشته باشه؟وزرا با هم پچ پچ میکنن
وزیر 1: در زندگینامه پادشاه قتل و عام های زیادی هست.. اون به مخالفان خودش رحم نمیکنه.. چه زن چه مرد یا کودک و سالخورده.. اینجا بحث ما ولیعهده

وزیر4: کسی که از 12 سالگی یاد گرفته بکشه.. ولیعهد از پادشاه ظالمتر و خودخواه تره
وزیر1: ولی جوان و خامه
پادشاه: خب؟ ما الان باید بفکر نابودی اونها باشیم یا راهنمایی ولیعهد خام؟
همه وزرا با هم میخندن
پادشاه: نمیخوام ناامیدت کنم ولی اوضاع ولیعهد بدتر از پادشاهه
وزیر1:باید قبل از هرچیز به قصر نفوذ کنیم و از اوضاع مطلع بشیم
پادشاه: نفوذ به قصر یک پادشاه به نظرت کار راحتیه؟وزیر1: ما چاره ای نداریم ......یا باد اعلام جنگ کنیم یا مخفیانه به قصرنفوذ کنیم و پادشاه رو به قتل برسونیم
وزیر2: ما برای اینکار بانوهای خوبی هم داریم.. مطمئنم از عهده اش بر میان
پادشاه با تعجب: مثلا کی؟
وزیر 2: بانو پم.. شما میدونید که ایشون تایندی هستن و زبون اونجا رو بلدن.. هنرهای رزمی هم از بچگی یاد گرفتن.. و میتونن خیلی خوب از خودشون مراقبت کنن
پادشاه: چطور میشه یه زن رو تنها فرستاد تو دهان اژدها.. اصلا امکان نداره..
وزیر 1: ما توی ارتش سرباز های وفادار با مهارت های بالا زیاد داریم .. مثل جناب وین.. میتونیم از ایشون بخوایم همراهیش کنه
پادشاه عصبانی میشه: خب که چی؟ درسته اونم تایلندیه.. ولی هیچ رغبتی به رفتن به تایلند نداره..من نمیتونم اینقدر راحت افرادمو به خطر بندازم...بخصوص فرمانده وین رو
وزرا سکوت میکنن و سرشونو میندازن پایین
پادشاه با عصبانیت: دفعه بعد با ایده های بهتری سراغ من بیاید.. ..همه برید بیرون.

king of darknessWhere stories live. Discover now