Part 34🔞

319 48 10
                                    

این پارت حاوی اسمات است🔞

همه شروع میکنن به هل هله و شادی.. با خوشحالی فریاد میزنن

یکی از نگهبانا میره سمت پادشاه و تو گوشش چیزی میگه

پادشاه بلند میشه ... رو میکنه به برایت بدون اینکه چیزی بگه ازجاش بلند میشه

برایت با ناراحتی به جمعیت نگاه میکنه.. دستاش میلرزه.. یاد حرفای وین می افته

یادت باشه اون بیرون کلی آدم منتظرن.. تویه آدم عادی نیستی..اینو باید بفهمی.. میدونی چند تا کشور قراره به این مراسم بیان..همه ازت انتظار دارن..مردم رو تو حساب کردن..تو ولیعهد این کشوری.. قراره یه زمانی پادشاه اینجا بشی ..باید مسئولیت پذیر باشی.. باید بدونی خیلی جاها نباید احساسی عمل کنی

با ناراحتی از جاش بلند میشه و میره تو جایگاه می ایسته

ملکه به سمتش میاد و همه روش گل میریزن و میخندن

برایت با ناامیدی به رو به روش خیره شده.. ملکه میخواد از پله ها بالا بیاد ..به برایت نگاه میکنه

برایت با اخم و آروم که فقط ملکه بشنوه

برایت: چیه؟ انتظار داری دستتو بگیرم

ملکه دستشو عقب میبره و خودش میاد بالا.. کنار برایت می ایسته و رو میکنه به جمعیت

میخواد تورو برداره که

برایت : یادت نره تو فقط داری نقش بازی میکنی نه چیز دیگه

ملکه بی تفاوت تورو بر میداره و همه مردم با خوشحالی و تعجب در برابر زیبایی ملکه دست به دهان موندن...با صدای بلند اونو تحسین میکنن

جمعیت : اون واقعا زیباست.... انگار یه فرشته است ... وای خدای من اون مثل یه پری میمونه

برایت نفس عمیقی میکشه و سرشو میندازه پایین....نمیخواد به صورتش نگاه کنه..

با تعجب چشمش به دستای ملکه می افته..

برایت : اون انگشتر..

برایت زود روشو سمت ملکه بر میگردونه .. ... دهنش از تعجب باز مونده

وین با خنده : بهت که گفتم.... تو فقط مال خودمی

........................

یکی محکم درو میکوبه و میاد تو

پریم و پم از ترس از سرجاشون میپرن.. به در با وحشت نگاه میکنن

پادشاه با عصبانیت میاد تو اتاق

پریم ار ترس نمیدونه چیکار کنه

پریم: عمو جان.. راستش

پادشاه میره جلو و میخواد بره سمت پریم که آف میره جلو

پادشاه مشت محکمی بهش میزنه

پادشاه : شماها از خون منید.. چطور تونستید فریبم بدید

king of darknessWhere stories live. Discover now