Part 32🔞

401 51 12
                                    


🔞این بخش حاوی اسمات است🔞

وین با عصبانیت نعره میزنه

وین: گفتم همه بیرون

دریک با عصبانیت چشم غره ای به وین میره و به نگهبانا اشاره میکنه که برن بیرون

همه از اتاق خارج میشن

دریک با عصبانیت درو میبنده و لگد محکمی به زمین میزنه

دریک: لعنتی

................

مایک با تعجب به اطراف نگا میکنه

مایک: گفتم اینجا منتظرم باشن.. چرا کسی اینجا نیست

تاپ با نگرانی به مایک نگاه میکنه

تاپ: چیکار کنیم؟اونا رفتن؟

مایک:نه.. فکر نکنم بدون من رفته باشن

مایک با نگرانی به اطراف نگاه میکنه

مایک: باید اتفاقی افتاده باشه.. برمیگردیم.. باید ببینم چی شده

..................

برایت پشتش به وینه

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

برایت پشتش به وینه... میتونه تیزی شمشیرو رو گردنش حس کنه..نیشخندی میزنه

برایت:فکر نمیکردم به اینجا برسیم ... مجبور بشم باهات بجنگم..از نزدیک دیدن چهره واقعیت دردناکتره فرمانده وین

وین : تو .. واقعا میخوای ..

برایت به سرعت شمشیرشو از غلاف در میاره و رو به وین می ایسته

برایت : چیه؟؟ فکر میکنی اینبارم میزارم راحت منو بکشی؟؟ تو فرصتتو ا دست دادی.. گفتم دیگه قرار نیست بهت رحم کنم

وین با عصبانیت : میخوای تا کجا پیش بری؟؟

برایت: تاجایی که دیگه صورتت جلو چشام نباشه..

برایت به وین حمله میکنه

وین با شمشیر مانعش میشه و با دستش اونو هل میده عقب

وین با خشم : چرا اینکارار و میکنی؟

برایت : واقعا نمیفهمی نه؟ چون

برایت دوباره با شمشیر بهش حمله میکنه

برایت: ازت بدم میاد

king of darknessOù les histoires vivent. Découvrez maintenant