تونی: *از بغل استیفن بیرون میاد* میگم... کسی پیتر و وید رو ندیده؟
جارویس: هم اکنون اونا در خیابان مرلین هستن و انبوه زیادی از مردم دورشون جمع شدن...
تونی: مرسی فهمیدم نمی خواد ادامه بدی. *با زره آهنیش از پنجره بیرون میزنه*
استیفن: یعنی چهره داغان باید تو همه لحظه های رومانتیک ما باشه؟ 😑
همون لحظه توی یه فروشگاه خرید بزرگ
باکی: *سبد خرید رو خالی میکنه* این پاکت آلو رو جدا بذار لطفا.
حسابدار: بله حتما. قیمت کل میشه 19.44 دلار.
باکی: هممم سال خوبیه.
حسابدار با خنده: ها ها اون سال و یادت میاد؟
باکی: آره همون سالیه که من مُردم.
حسابدار: ....تو یه ومپایری؟
باکی: نه یه چیز خیلی بهتر. من یه روح سرگردانم.
حسابدار: اوه... حالا لطف کنید مبلغ و پرداخت کنید.
باکی: الان تو نباید بترسی؟ *گوشیش زنگ می خوره* بی خیالش...
سم پشت گوشی: *یه چیزایی بلغور میکنه*
باکی: چییییییی؟
چند دقیقه قبل : برج اونجرز
استیو: حتما مشکلی پیش اومده. ما هم باید برای کمک بریم. *سمت در میره ولی وقتی دستگیره رو میکشه می فهمه قفله*
جارویس: مستر راجرز ، آقای استارک دستور دادن بدون اجازه ایشون هیچ کس خارج نشه.
استیو: چه مسخره بازی ها! الان از پنجره بیرون میپرم نزدیک ترم هست. هیچ کس حتی نات هم نمی تونه جلوی منو بگیره.
سم:
سم: *گوشیشو بر می داره و شروع میکنه به شماره گرفتن*
استیو:
استیو: سم!
استیو با اضطراب: سم داری چیکار میکنی؟
سم: *لبخند شیطانی*
استیو از استرس در حال عرق کردن: سم چه غلطی کردی؟
باکی: *یه دفعه از نا کجا آباد پیداش میشه* استیون گرنت راجرز!!!
استیو: باشه غلط کردم نمی پرم.
باکی: آفرین حالا شد.
لوکی: *در حال جدول حل کردن*
ثور: داری چیکار میکنی؟
لوکی: دارم اورانیوم غنی می کنم.
ثور: وای تو چقدر نخبه ای *-*
لوکی: *اهمیتی نمیده و سعی میکنه اسم ثور رو توی دو باکس برای معادل احمق جا بده*
کلینت: اینا چیه به بچه من یاد دادی؟
لوکی: بَده از علم بی نهایتم بهش دادم؟
کلینت: لیلا ، بابا ، بیا اینجا.
کلینت: لیلا تو شیش تا سیب داری. دوتاشونو میدی به دوستت. الان چی داری؟
لیلا: یه دوست *-*
لوکی: نه والا این کاره ثوره احمقه از این چیزای چرت و پرت به بچه ها یاد میده.
کلینت: اوکی این یکی قبول. کوپر بیا اینجا.
کلینت: کوپر تو بگو. نه تا شیرینی داشته باشی و بخوای بین سه تا دوست تقسیمشون کنی به هر نفر چقدر میرسه؟
کوپر: یه قبر.
کلینت: اینو چی میگی؟
لوکی: وای چه بچه با استعدادی داری. *-* بیا بریم بازم بهت درس بدم عمو جون. *دست کوپر را گرفته و دنبال خود می کشاند* هه هه هه
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
جواب سوال قبل:
لوکی بین 1000 تا 1100 سالشه که ما تقریبی هزار در نظر می گیریم.
اولین جواب متعلقه به ParParVLH 🥳سوال امروز:
کدوم بازیگر دو نقش جدا برای مارول بازی کرده؟
(می تونه چند نفر باشه ولی یه نفر کافیه)
YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...