استیو: من میرم دست به آب الان میام.
کلینت: می دونی تو آشپزخونه هم آب دستشون می گیرن.
استیو: میرم دستشویی.... خوبه؟
کلینت: تو آشپزخونه هم دست می شورن.
استیو: کلینتون فقط خفه شو.
کلینت: پرفکت. کاپیتان آمریکا همین الان بهم فحش داد.😎
استیو: روانی! *از اتاق خارج میشه*
استیفن: *وارد میشه* هی گایز!
نات: اوه هی استف! همه چیزبرگر ها رو خوردی؟
استیفن: عاااام تقریبا. دلم درد گرفت و یه دونه رو نتونستم بخورم.
نات: ثابت کن.
استیفن: *یه پرتال تو آشپزخونه باز میکنه و چیزبرگر رو بر می داره* ایناهاش ببین. همین یه دونه مونده.
باکی: اشکال نداره. خودم می خورمش. *بعد چیزبرگر رو یه لقمه چپ میکنه*
همه: 😰
باگی: خب به نظرتون چه قدر دیگه زنده می مونم؟
نات: 10
باکی: ساعت یا روز؟
نات: 9 ، 8 ، 7 ، 6 ، ...
باکی: شوخی میکنی! 😨
نات: 5 ، 4 ، 3 ، 2 ، ...
صدای تونی از آشپزخونه میاد: کی جرئت کرده چیزبرگر منو بخوره؟
نات: ...1
باکی: اگه تونی باهام کار داشت بهش بگید خارج از کشور رفتم.
استیو: *وارد میشه* چرا مگه چی شده؟
باکی: آخرین چیزبرگر تونی رو خوردم.
استیو: حله... کدوم کشور؟
باکی: قبرستون!!! *به سمت در میره*
سم: هی باک جونم! *کمی سرخ میشه*
باکی: جونم.....؟!؟ *حواسش پرت میشه و با صورت به دیوار می خوره*
سم: حالت خوبه؟
باکی: *بینی شو ماساژ میده* آره....
سم: اهم.... اصلا کی گفت با تو بودم؟ داشتم با دیوار حرف می زدم.
باکی: *آه میکشه* می دونستم.... *بر می گرده که بره*
سم: راستی می خواستم بگم.... مواظب خودت باش.
باکی: *لبخند میزنه* باشه...😊
کلینت: اه بس کنین دیگه این صحنه عاشقانه رو. برو تا تونی نیومده جرت بده.
باکی: *یه نگاهی به سم می اندازه و میره*
سم رو به استیو: *آه میکشه* می دونی بدبختی یعنی چی؟
استیو: *مشکوک نگاه میکنه* یعنی باکی تو دردسر بیوفته؟
سم: نه کی گفته؟ یعنی موقعی که اون تو دردسر بیوفته و تو اونجا باشی تا نجاتش بدی.
استیو: تو که راست میگی.
تونی: *وارد میشه* استف چرا بهم نگفتی بازم چیزبرگر می خوای؟
استیفن با تعجب: کی؟ من؟
تونی: اگه می پرسیدی خودم بهت می دادم.
استیفن: اصلا من نبود...
سم: *نگاه تشنه به خون به استیفن می اندازه*
استیفن رو به تونی: باشه از این به بعد بهت میگم.
سم: *لبخند رضایت مندانه میزنه*
__ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __ __
بعد از مدت ها تاشا بر می گردد. 😃
دلم برای همتون تنگ شده بود. :)خب تا اینجا درست حدس زدید.
باکی و سم قراره به هم برسن.
نگفتم سم پسر خوبیه؟ فقط نمی خواست احساساتشو بروز بده. 😊راجب سوال قبلی.....
استیو از اول لایق بود فقط نمی خواست با بلند کردن میولنیر، ثور رو ناراحت کنه و غرور شو بشکنه.
اولین جواب درست متعلقه به dalya1379
آفرین...🎉🎊سوال امروز:
سن تقریبی لوکی و ثور چند ساله؟

YOU ARE READING
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...