تونی: *یه بشکن رو هوا میزنه* عجب فکر بکری! پیتر من بهت افتخار می کنم.
پیتر: *خجالت می کشه* خیلی ممنون پدر.
تونی: چی!
پیتر: چی؟ *کمی خودشو جمع و جور کرد* اهم.... ینی خیلی ممنون آقای استارک.
تونی: *اشک شوق نامرئی رو از گوشه چشمش پاک می کنه* بیا بغلم پسرم. *بعد بلند میشه و پیتر رو می چلونه*
پیتر: *نفس نفس میزنه* آقای.... استارک.... نمی تونم.... نفس.... بکشم.
تونی یه دور پیتر رو از بغلش بیرون میاره ، بهش نگاه می کنه و دوباره می چلونتش.
تونی: خب دیگه بسه. *پیتر رو از خودش جدا می کنه و سر جاش می شینه*
استیو: جارویس بهم بگو که از این لحظه تاریخی فیلم گرفتی.
جارویس: البته کاپیتان راجرز.
پیتر: *دستش رو پشت گردنش می کشه* خجالت زدم نکنید آقای راجرز.
استیو: چند بار بهت گفتم آقای راجرز صدام نکن.
پیتر: چشم آقای کاپیتان آمریکا قربان.
استیو: من بهت اینو گفتم؟😐
پیتر: چشم آقای استیو؟
استیو: 😐
پیتر: چشم استیو.
باکی: استیو این بچه منو یاد بچگی های تو میندازه. عین خودته. 😂
بروس: خب دیگه شوخی بسه. کاغذ و خودکارا رو آوردم. بیاین بازی رو شروع کنیم.
باکی: چقدر تو بچه خوبی هستی. بدون اینکه ما بهت بگیم رفتی اوردی؟
بروس: آره دیدم شما دارین بحث می کنین زودتر آوردم. در ضمن من 54 سالمه ، بچه نیستم.
باکی: در برابر منه 106 ساله ، بچه ای.
استیو: منم 105 سالمه.
بروس: الان چه ربطی داشت؟
استیو: نمی خواستم باکی احساس تنهایی کنه.
باکی: 😍
لوکی: بسه دیگه بیاین شروع کنیم. به نظرم با حرف الف.
استیو: نه این خوب نیست. نات نظر تو چیه؟
نات: به نظرم حرف الف خوبه.
استیو: آره ، همینه!
بروس: 😒
لوکی: 😐 من خار دارم؟
ثور: تو گل خاردار خودمی. 😍
لوکی: دلت می خواد خار این گل خاردار مثل خنجر بخوره تو بازوت؟
ثور: 😒 بی احساس.
لوکی: پس انقد بهم نچسب.
واندا: من میگم.... 1 ، 2 ، 3 .... شروع!
بعد از چند ثانیه استیفن تموم کرد.
استیفن: استووووووپ.... استوووپ!
باکی: ای بابا!
بروس: من هنوز یه دونه مونده بود.
استیفن: کلینت خودکار رو بزار زمین.
کلینت: خیلی خب بابا.
استیفن: *خودکار رو به سمت لوکی پرت می کنه* پلشت مگه نمیگم استوپ؟
JE LEEST
Living In Avengers Tower
Humorاستیو هراسون از آسانسور بیرون پرید. تونی: استیو چیزی شده؟ استیو: می دونستی آسانسورت حرف میزنه؟ تونی: به برج اونجرز خوش اومدی پیرمرد... همه چی از اون روز شروع شد. روزی که تمام اعضای اونجرز تصمیم گرفتن بعد از این همه سختی کنار هم توی برج اونجرز زندگی...